بهمناسبت 21 آذر، هفتادوپنجمین سالروز نجات آذربایجان
فرقه دموكرات پيشهوري؛ پيشينه و پيامدها
دکتر مظفر شاهدي
مدعاي يادداشت پيش رو اين است كه براي فهم معنا و جايگاهي كه غائله فرقه دموكرات پيشهوري در حافظه تاريخي جامعه ايراني پيدا كرده است، ضرورتاً بايد پيشينه روابط و حضور تجاوزكارانه روسيهتزاري و سپس روسيه شوروي در ايران مورد سنجش و ارزيابي قرار گيرد. با اين توضيح كه جامعه ايراني بهدرستي غائله فرقه دموكرات پيشهوري را توطئهاي فراملي ميداند كه با طراحي و هدايت دولت و حزب كمونيست شوروي (و با كارگرداني مستقيمتر شعبه حزب در آذربايجان شوروي) صورت عملي بهخود گرفت و هدف نهايي آن تجزيه خاك ايران و منضم نمودن آن بهقلمروهاي تحت سلطه شوروي بود.
شايد پُر بيراه نباشد دلايلِ نگرانيهايي را كه حتي تا همين امروز بخشهايي از افكار عمومي ما نسبت بهخطرات نفوذ روسيه و ضرورت مواجهه محتاطانه و حسابشده اولياي امور در تقويت روابط با همسايه شمالي وجود داشته است، در پيشينه تاريخيِ ديرپا و در عين حال پرفرازونشيب دو كشور ايران و روسيه جستجو كنيم. مروري بر گذرگاههاي تعيينكنندهتر روابط دو كشور طي چند سده گذشته چشمانداز روشنتري از بحث پيش رو ارائه خواهد داد. در اكثري از منابع تاريخي مقدمه جنگهاي تجاوزكارانه روسيه تزاري عليه ايران در دوران سلطنت فتحعليشاه قاجار (سلطنت: 1211- 1250ق) بهرؤياهاي پطر كبير امپراتور پرآوازه روسيه (امپراتوري: 1682- 1725م) براي سلطه بر ايران و دسترسي بهآبهاي گرم خليج فارس اِسناد داده ميشود. امپراتوري پطر كبير مقارن با سه چهار دهه پاياني حيات سلسله صفويه در ايران بود، كه ميدانيم در اين اواخر سخت رنجور و ناتوان شده بود و نهايتاً هم دستههايي از اتباع ايران در مناطق شرق و شمالشرقي (قندهار كنوني) كه رقم آنها از 25000 نفر تجاوز نميكرد بر عمر آن سلسله 225 ساله پايان دادند. در برهه هفتسالهاي كه تحت عنوان فتنه افغان ميشناسيم بخش زيادي از مناطق شمالي ايران توسط نيروهاي روسي تصرف شد و فقط بعد از آن كه نادرشاه (سلطنت: 1148- 1160ق) با پايان دادن بهغائله افاغنه اخراج نيروهاي خارجي را در دستور كار خود قرار داد، روسها بيتحمل جنگ خاك ايران را ترك كردند. با اين حال روسها موضوع توسعه قلمروهاي خود در مرزهاي شمالي ايران را از دستور كار خود خارج نكردند. چه اينكه فقط كمتر از 5 دهه بعد از قتل نادرشاه و در سال 1804م/ 1218ق كه مقارن با دوران سلطنت فتحعليشاه قاجار بود، روسها جنگ تجاوزكارانهاي را بهايران تحميل كردند كه حدود 10 سال و تا 1813م/ 1228ق ادامه يافت و طبق عهدنامه گلستان بخشهايي از خاك ايران بهروسيه واگذار شد. همچنانكه ميدانيم در دوره دوم جنگهاي ايران و روس كه در سالهاي 1826- 1828م/ 1241- 1243ق بهوقوع پيوست، نتايج بسمصيبتبارتري براي ايران بهدنبال آورد و طي عهدنامه تركمانچاي بخشهاي وسيعتري از خاك ايران بهروسيه واگذار شد. ضمن اينكه روسيهتزاري در رقابت با انگلستان در طول قرن 19م نفوذ سياسي، اقتصادي و نظامي بيسابقهاي در ايران پيدا كرد و اين روند ناميمون تا آستانه انقلاب اكتبر 1917 در روسيه ادامه يافت. با اين توضيح كه از سال 1907م/ 1325ق كه مقارن با اوايل دوران مشروطه ايران بود دو كشور انگلستان و روسيه طي قراردادي محرمانه ايران را بهدو منطقه نفوذ و يك منطقه بيطرف تقسيم كردند و هنگامي كه بهدنبال آغاز و گسترش جنگ جهاني اول ارتشهاي دو كشور بخشهاي وسيعي از خاك ايران را اشغال كردند، منطقه بيطرف هم فيمابين دو كشور برادرانه! تقسيم شد. بنابراين در آستانه انقلاب شوروي در سال 1917م/ 1335ق روسيهتزاري قريب بهنيمي از خاك كشور ما در مناطق شمالي را عملاً تحت نفوذ يا تصرف مستقيم داشت. حاصل اينكه تا آنهنگام سياستها و اقدامات تجاوزكارانه بيوفقه روسيه تزاري در ايران (در شئون گوناگون نظامي- امنيتي، سياسي، اقتصادي- تجاري) چهرهاي بسمنفور و متجاوز از آن كشور در نزد جامعه ايراني بهنمايش گذاشته بود؛ بهويژه اينكه روسيهتزاري طي 10- 12 ساله گذشته از هيچ تلاشي هم جهت عقيم گذاردن دستاوردهاي انقلاب مشروطه ايران فروگذار نكرده بود. بههمين دليل بود كه وقتي بهدنبال پيروزي انقلاب اكتبر 1917 انقلابيون بهحضور روسيه در جنگ جهاني اول پايان دادند و نيروهاي نظامي خود را از ايران فراخواندند، بارقهاي از اميد در ميان ايرانيان شكل گرفت كه دوران تجاوزكاري و سلطهطلبي دو رقيب ديرپا (روسيهتزاري و انگلستان) در ايران دچار گسست شده است. بالاخص اينكه پس از شكست ضدانقلاب و سلطه بلشويكها بر امور كه مقدمه جديتر شكلگيري نظامي كمونيستي در روسيه شوروي بود، اعلام شد انقلابيون تمام قراردادهاي استعماري نظام تزاري را در ايران لغو و بهتبع آن رابطهاي توأم با احترام متقابل ميان دو كشور شكل خواهد گرفت. اما قراين موجود نمايانگر آن بود كه ايران و جامعه ايراني در آيندهاي نزديك با آثار و تبعات سياسي- ايدئولوژيكي انقلاب كمونيستي همسايه شمالي خود مواجه خواهد شد.
در حقيقت مدتها قبل از آنكه بهدنبال پيروزي انقلاب اكتبر طرح نظاميافتهتر و هدايتگرايانهترِ «صدور انقلاب» شوروي بهايران آغاز شود، شاهد نفوذ افكار و انديشههاي چپ و سوسياليستي در ايران هستيم. ايرانياني كه از سالها قبل در باكو و ديگر مناطق آذربايجان شوروي و قفقاز حضور داشتند با انديشهها و افكار چپ آشنا شده بودند. بهطور مشخص حزب سوسيال دموكرات قفقاز كه افرادي مانند ژوزف استالين (رهبر آتي شوروي) آن را هدايت ميكردند در اواسط دهه 1900م در ميان ايرانياني كه بعضاَ در انقلاب مشروطه ايران نقشهاي تأثيرگذاري ايفا كردند نفوذ فكري و سياسي پيدا كرده بود. با چنين پيشينهاي هم بود كه جناحهاي تأثيرگذاري از مشروطهخواهان ايران گرايشات سوسيال دموكراتيك پيدا كردند و در تحولات و رخدادهاي دوران انقلاب مشروطه سخت مؤثر ظاهر شدند. حزب دموكرات كه در مجلس دوم مشروطه شكل گرفت گرايشات آشكار سوسياليستي داشت و اين مهم در مرامنامه آن هم ذكر شده بود. همچنان بود برخي ديگر از احزاب كوچكتر، كه در همان حوالي در فضاي سياسي و اجتماعي كشور اعلام موجوديت كردند. در واپسين برهه حيات مشروطه در دوران قاجار هم حزب سوسياليست كه سليمانميرزا اسكندري آن را هدايت ميكرد مرام سوسياليستي و چپ داشت.
اما هنگامي كه انقلاب شوروي پيروز شد طرح نفوذ و حضور تعيينكنندهتر سياسي- ايدئولوژيكي احزاب و افراد داراي گرايشات آشكارتر كمونيستي در ايران صورت جديتري بهخود گرفت كه اينبار از حمايتها و هدايتهاي پيدا و پنهان سطوحي از كارگزاران سياسي و امنيتي دولت جديد شوروي هم برخوردار بودند و چهبسا همين عطش زودهنگام شوروي براي نفوذ و حضور سياسي- ايدئولوژيكي و امنيتي در ايران از عمدهترين دلايلي بود كه انگليسيها را متقاعد كرد بياعتنا بهپيام و دستاوردهاي انقلاب مشروطه سلطهاي بلارقيب بر ايران پيدا كرده و بهتبع آن مانع از نفوذ انديشههاي چپ و كمونيستي بهايران شوند. در واقع طرح قرارداد 1919 و سپس اجراي كودتاي 3 اسفند 1299 (و تشكيل حكومتي متمركز در ايران) عمدتاً در راستاي همين هدف صورت عملي بهخود گرفت. بهعبارت دقيقتر بخشي از مهمترين دلايل استبدادگرايي و ديكتاتوري زودهنگامي كه انقلاب مشروطه ايران و دستاوردهاي آن را تقريباً بهطور كامل بههيچ گرفت، از خطر گسترش نفوذ و حضور كمونيسمِ تحت حمايت و هدايت مستقيم و غيرمستقيم روسيه شوروي ناشي ميشد.
داستان از آنجايي شكل جديتري بهخود گرفت كه در سال 1918م شماري از رهبران و اعضاي برجسته حزب عدالت (حزبي كمونيستي بود) كه تباري ايراني داشتند و تا قبل از آن در خاك شوروي مستقر بودند تحت حمايت ارتش سرخ وارد گيلان شدند تا در تحولات و رخدادهاي سياسي و امنيتي منطقه ايفاي نقش كنند. سيدجعفر پيشهوري كه بعدها و در اواسط دهه 1320 ش در رأس غائله تجزيهطلبانه فرقه دموكرات در استان آذربايجان ايران قرار گرفت از جمله مهمترين رهبران حزب عدالت مذكور محسوب ميشد. همچنان كه ميدانيم در آن برهه هنوز جنبش موسوم بهجنگل تحت رهبري ميرزاكوچكخان در گيلان فعال بود و رهبران حزب كمونيستي عدالت توانستند در جنبش مذكور نفوذ كرده و طبق طرحهايي كه مورد تأييد دستگاه رهبري كمونيستهاي شوروي بود در گيلان جمهوري شورايي تشكيل دادند؛ كه اگرچه ميرزاكوچك تضمين گرفته بود جمهوري مذكور تمايلات كمونيستي بروز ندهد اما نهايتاً كمونيستهاي حزب عدالت كه از حمايت ارتش سرخ و برخي عوامل ديگر روسي برخوردار بودند كنترل اوضاع را در دست گرفتند و در حالي كه دولت مركزي ايران بهدلايل عديده با دشواريهايي مواجه بود، طرحهايي براي تكميل سلطه خود بر سراسر گيلان و سپس پيشروي بهسوي تهران و مناطق مركزي ايران را در دستور كار خود قرار دادند. در همين بحبوحه بود كه رهبران حزب عدالت در تيرماه سال 1299 در بندر انزلي كنگرهاي تشكيل دادند و نام آن را به«حزب كمونيست ايران» تغيير دادند؛ و اگرچه با ايستادگي دولت مركزي طرح گسترش عمليات حزب كمونيست ايران با شكست مواجه شد و سرانجام در آذر سال 1300 استان گيلان تحت كنترل دولت مركزي ايران قرار گرفت، اما انديشهها و گرايشات سياسي چپ و كمونيستي همچنان بهمثابه تهديدي براي امنيت ملي ايران باقي ماند؛ با اين استدلال كه گروههاي چپ و كمونيستي نهايتاً هدفي جز تسلط سياسي- نظامي روسيه شوروي بر ايران را دنبال نميكنند. بگذريم از اينكه دولت شوروي در آغاز از رضاخان و سلطنت او حمايت نمود كه گمان ميكرد او فردي مستقل است و خواهد توانست بر نفوذ انگلستان بر ايران پايان دهد و در مقابل رضاشاه هم جهت جلب نظر مساعد شوروي تا حوالي سالهاي 1307- 1308 مانع از فعاليتهاي حزب كمونيست ايران نشد. اما مدت كوتاهي بعد اين حزب منحل اعلام شد و در سال 1310 هم مجلس شوراي ملي قانوني تصويب كرد كه بهموجب آن كليه فعاليتهاي اشتراكي (كمونيستي) در ايران را ممنوع ميكرد. بهموجب همين قانون هم بود كه گروه مخفي موسوم به 53 نفر در سال 1316 دستگير، محاكمه و زنداني شدند و تا خلع رضاشاه از سلطنت در زندان باقي ماندند.
اما سیدجعفر جوادزاده که در سال 1308 نام خانوادگیاش را بهپیشهوری تغییر داد، در سال 1272ش در روستای زاویه سادات در شهرستان خلخال متولد شد و در سال 1284 همراه خانواده بهباکو رفت. در همان مقطع بود که بهتدریج با اندیشههای چپ و کمونیستی آشنا شد و نهایتاً بهعضویت حزب عدالت وارد شد. پیشهوری بههنگام ورود حزب عدالت بهگیلان و تشکیل جمهوری شورایی گیلان در زمره رهبران و اعضای برجسته آن محسوب میشد. در جریان نخستین کنگره این حزب در انزلی هم پیشهوری در جمع هیئت رئیسه کنگره حضور داشت و در دولت کودتایی احساناللهخان علیه میرزاکوچکخان که در مرداد 1299 و با کمک ارتش سرخ و عوامل دولت شوروی تشکیل شد پیشهوری کمیسر داخله بود. وقتی میرزاکوچکخان علیه کودتای حزب عدالت اعلامیهای صادر کرده و اعضای آن را کمونیستهایی آدمکش و فاقد اخلاق و انسانیت دانسته و آنها را بهمزدوری متهم کرد، پیشهوری در مقام کمیسر داخله دولت احساناللهخان در پاسخ کمونیسم را ایدئولوژی انقلابی جهانی ارزیابی کرد که در آیندهای نزدیک موقعیت جهان سرمایهداری را سخت تنزل خواهد داد و در آن میان ایران هم بهزودی از مواهب انقلاب کمونیستی برخوردار خواهد شد. اما برخلاف تصوری که میرفت طی چندماهه آتی کمونیستهای تحت حمایت شوروی و ارتش سرخ در گیلان در برابر نیروهای دولت مرکزی شکستهای سنگینی را متحمل شدند و بهدنبال آن رهبران شوروی (لنین، تروتسکی، استالین، زینووف، کامنوف، بوخارین) بر آن شدند طرح صدور مستقیمِ نظامی- سیاسی کمونیسم در ایران را عجالتاً کنار بگذارند و بهتبع آن با عقد قرارداد مودت میان ایران و شوروی در 6 اسفند 1299 ارتش سرخ از مناطق شمالی ایران خارج شد و جمهوری شورایی گیلان هم مدتی بعد بهپایان راه خود رسید. پیشهوری هم که هنگام سقوط دولت کمونیستی گیلان در مسکو بهسر میبرد بعد از چند ماه مخفیانه وارد ایران شد و تا چند سال آتی ارتباطاتش را با سفارت شوروی در تهران حفظ کرد و چند باری هم مخفیانه بهشوروی سفر کرد. پیشهوری در سال 1308 در تهران دستگیر و بهده سال زندان محکوم شد و تا سال 1319 در زندان بود. یک ساله پایانی سلطنت رضاشاه هم در تبعید کاشان بهسر میبرد.
هنگامی که بهدنبال گسترش جنگ جهانی دوم دو کشور انگلستان و شوروی بهدستاویز حضور آلمانیها در ایران و در واقع ایجاد گذرگاهی مطمئن برای ارسال کمکهای نظامی- لجستیکی بهشوروی در سوم شهریور 1320 بهایران حمله کردند و طی چند ماه آتی بخش اعظمی از خاک ایران تا نواحی مرکزی بهتصرف ارتش سرخ در آمد و برای اولینبار کنسولگریهای شوروی در مناطق جنوبی ایران و تا بندرعباس و خرمشهر تأسیس شدند برهه جدید و علیالظاهر تهدیدآمیزتری از عملی شدن آرزوی دیرپای روسها برای توسعه نفوذ و حضورشان تا منتهیالیه مرزهای جنوبی ایران در خلیج فارس آغاز شد. نگرانیها از سلطه روسها بهویژه با تأسیس زودهنگام حزب توده ایران طی ماههای مهر و آبان 1320 که از همان ابتدا سرسپردگی رهبران و اعضای برجستهاش بهحزب کمونیست شوروی و دستگاه اطلاعاتی و سیاسی شوروی محرز بود، بیش از پیش افزایش یافت. حزب توده عنوانی بود که فقط برای اجتناب از گسترش مخالفتهای عمومی مسامحتا جایگزین عنوان واقعیتر «حزب کمونیست ایران» شده بود. این حزب با هدایتها و حمایتهای پیدا و پنهان دستگاه اطلاعاتی و مأموران سیاسی و نظامی شوروی در ایران شکل گرفته و فعالیت آن در بخشهای مختلف کشور و بهویژه در استانهای شمالی و مرکزی گسترش یافت و از همان آغاز هم قراین و شواهد بسیاری وجود داشت که نشان میداد دولت شوروی با کمک حزب توده طرحهای توطئهآمیزی برای سلطه دیرپاتر بر استانهای شمالی ایران دنبال میکند. گزارشات فراوانی وجود دارد که از حضور سنگین و تعیینکننده عوامل اطلاعاتی- نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شوروی در استانهای شمالی ایران در طول دوران جنگ جهانی دوم حکایت میکند. در همان حال شوروی فشارهای سیاسی روزافزونی برای کسب امتیازات نفتی و اقتصادی بر دولت ایران وارد میکرد. آنچه بود طی دوران جنگ حضور و سلطه روسها در مناطق تحت اشغال تمام و کمال بود. در همه این رفتارهای سلطهجویانه که بهویژه در استانهای گیلان، مازندران، آذربایجان و کردستان نمود بارزتر، شدیدتر و تهدیدآمیزتری داشت شوروی از همکاری بسیار نزدیک حزب توده برخوردار بود.
در چنین وضعیتی بود که دولت ایران از فرصت برگزاری کنفرانس سران متفقین در تهران (در آذر 1322) استفاده نمود و جهت تضمین استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران (که علیالظاهر بیشترین نگرانیها در این باره از ناحیه شوروی هم بود)، سران سهکشور شوروی، انگلیس و آمریکا را متقاعد کرد طی عهدنامهای رسمی بر این مهم صحه بگذارند. در این عهدنامه بهویژه تأکید شده بود که نیروهای متفقین حداکثر 6 ماه بعد از پایان جنگ جهانی باید خاک ایران را ترک کنند. البته اهمیت این عهدنامه فقط بعد از آنی آشکارتر شد که پس از پایان جنگ و موعد تعیینشده شوروی که قصد داشت با همدستی حزب توده و بالاخص همراهی فرقه دموکرات پیشهوری و فرقه دموکراتِ تحت هدایت قاضی محمد استانهای آذربایجان و کردستان را از ایران جدا کند، حاضر نشد ارتش خود را از خاک ایران خارج نماید. در هر حال در آستانه فتنه فرقه دموکرات پیشهوری در آذربایجان و طرح مشابهی که کمابیش در کردستان بهمورد اجرا گذاشته شد، بسیاری از آگاهان بهامور در ایران تردید نداشتند که دستگاه رهبری حزب توده و همدستانش در فرقه دموکرات که بعداً توسط پیشهوری شکل گرفت حرفشنوی تمام و کمالی از نمایندگان سیاسی- اطلاعاتی و نظامی شوروی دارند و کلیه فعالیتهای این تشکلها را در راستای تأمین منافع و علایق آن کشور در ایران سازماندهی و اجرا میکنند.
در این میان پیشهوری که در اوایل دهه 1300 سابقه انتشار روزنامه (حقیقت) را داشت و بعد از سقوط رضاشاه در روند تأسیس حزب توده نقش مؤثری ایفا کرده بود، از اوایل خرداد سال 1322 روزنامه آژیر را در تهران منتشر کرد. پیشهوری در جریان انتخابات دوره 14 مجلس شورای ملی از حوزه انتخابیه تبریز کاندیدا شد و با حمایتهای عوامل حزب توده و مأموران شوروی در جمع 9 منتخب آن حوزه قرار گرفت. اما مجلس 14 که در 6 اسفند 1322 افتتاح شده بود اعتبار نمایندگی او را رد کرد. در آن میان فشارهای دولت شوروی بهایران افزایش روزافزونی پیدا کرد که تلاش برای اخذ امتیاز نفت شمال ایران از جمله مهمترین آنها محسوب میشد. کافتارادزه معاون وزارت خارجه شوروی بههمین منظور در شهریور 1323 وارد تهران شد. اما هنگامی که پاسخ شنید مجلس تا پایان جنگ جهانی اعطای هرگونه امتیاز نفتی بهشرکتها و کشورهای خارجی را ممنوع کرده است طی مصاحبهای با روزنامه اطلاعات دولت ایران را بهاعمال فشارهای بیشتر تهدید کرد و بهدنبال آن حزب توده بهحمایت از خواسته شوروی راهپیماییهایی در تهران و سایر شهرهای بزرگ ترتیب داد و در همان حال نمایندگان عضو یا حامی حزب توده در مجلس که با حمایت عوامل شوروی راهی مجلس شده بودند انتقادات شدیدی را متوجه دولت ایران کردند. روزنامه آژیر هم که با مدیریت پیشهوری منتشر میکرد بهحمایت از خواستهای شوروی پرداخت.
واقعیت این است که برغم تداوم جنگ جهانی و حضور شوروی در جمع متفقین، طی سالهای 1322- 1324 رقابتهای زودهنگام پیداوپنهانی میان شوروی و عوامل داخلیاش از یکسو با انگلستان و آمریکا و حامیان داخلیشان از سوی دیگر برای گسترش نفوذ و سلطه سیاسی، اقتصادی و امنیتی بر ایران شکل گرفته بود و در آن میان شوروی سخت تلاش میکرد از طریق حزب توده و سایر عواملش در استانهای شمالی حضوری تعیینکنندهتر در ایران پیدا کند.
در چنین شرایطی بود که وقتی طرح اخذ امتیاز استخراج و بهرهبرداری از نفت در استانهای شمالی ایران که میتوانست نفوذ دیرپایی برای شوروی بهدنبال آورد عقیم ماند، استالین رهبر شوروی توطئه تجزیه استانهای آذربایجان و کردستان را مورد توجه قرار داد. در همین راستا در آستانه تسلیم آلمان و پایان یافتن جنگ جهانی استالین میرجعفر باقراُف رئیس شورای وزیران و رهبر حزب کمونیست آذربایجان شوروی را برای اعمال سیاستهای جدیدی که مقرر بود در مناطق شمالی ایران بهمورد اجرا بگذارد بهمسکو فراخواند. بعد از ساعتها مذاکره نهایتاً تصمیم گرفته شد تحت هدایت مستقیم باقراُف تشکل جدیدی با عنوان فرقه دموکرات در استان آذربایجان ایران تأسیس شود تا مقدمات تشکیل حکومتِ کمونیستیِ مستقلی را در آن نواحی فراهم آورد. برای رهبری این تشکل جدید میرجعفر پیشهوری در نظر گرفته شد. پیشهوری که پیشینه دیرپایی در روابط با رهبران کمونیست شوروی داشت بهدلیل سرخوردگی ناشی از رد اعتبارنامه نمایندگی و جایگاهی که این موقعیت جدید میتوانست برای او ایجاد کند قبول کرد تحت هدایت باقراُف نقشه مورد عنایت استالین را در استان آذربایجان بهمورد اجرا بگذارد. با تمهیداتی که اندیشیده شده بود فرقه دموکرات آذربایجان در 12 شهریور 1324و تحت رهبری پیشهوری اعلام موجودیت کرده و خواستار تشکیل حکومتی خودمختار در آذربایجان شد. در همان حال با اشاره مقامات شوروی شعبه حزب توده در آذربایجان بهفعالیت مستقل خود پایان داده و بهنوعی با مقاصد فرقه دموکرات همگام شد. مدتی بعد شعبه حزب توده در زنجان هم بهفرقه دموکرات پیوست. بهدنبال آن سران فرقه با هدایت میرجعفر باقراف با تشکیل دستههای نظامی و شبهنظامی در روندی تقریباً سریع بر دوایر و سازمانهای دولتی و انتظامی منطقه مسلط شدند و در حالی که برای تشکیل دولت و مجلس محلی آماده میشدند دولت مرکزی را تهدید کردند که چارهای جز پذیرش خودمختاریِ مناطق تحت سلطه فرقه دموکرات را ندارد. بدینترتیب تا اواسط نیمه سوم آذر 1324 اکثری از پادگانهای نظامی در شهرها و مناطق مختلف آذربایجان سقوط کرد و بهرغم مخالفت شدید دولت مرکزی فرقه دموکرات با حمایت مستقیم رستههایی از نظامیان ارتش سرخ و عوامل اطلاعاتی شوروی و دیگر متجاسرینی که از قفقاز وارد آذربایجان شده بودند سلطه خود را بر اکثری از مناطق آذربایجان گسترش دادند. مجلس فرقه دموکرات در 21 آذر 1324 گشایش یافت و حاجمیرزاعلی شبستری را بهریاست مجلس و سیدجعفر پیشهوری را بهعنوان نخستوزیر برگزید. اعضای کابینه پیشهوری عبارت بودند از: سلامالله جاوید، جعفر کاویان، مهتاش، محمد بیریا، حسن اورنگی، غلامرضا الهامی، یوسف عظیما، کبیری و رضا رسولی.
هنگامی که فرقه دموکرات تشکیل شد محسن صدر نخستوزیر بود. در 21 آذر 1324 هم که فرقه اعلام حکومت خودمختاری کرد و در کردستان هم غائله مشابهی توسط قاضی محمد شکل گرفت (که هر دو آنها توسط شوروی هدایت میشدند) ابراهیم حکیمی مقام نخستوزیری داشت و در همین برهه هم بود که شکایت ایران از شوروی در سازمان جدیدالتأسیس ملل متحد طرح گردید و این اولین شکایتی بود که بهآن سازمان ارائه میشد.
با تسلیم ژاپن در 11 شهریور 1324 جنگ جهانی دوم رسماً پایان یافته بود و طبق عهدنامه فیمابین دولت ایران با متفقین اشغالگر خاک ایران، مقرر بود حداکثر تا شش ماه بعد از پایان جنگ نیرویهای متفقین از ایران خارج شوند. نیروهای انگلیس و آمریکا در موعد مقرر خاک ایران را ترک کردند اما شوروی که قصد داشت از طریق توطئهگران داخلیاش در آذربایجان و کردستان دولت ایران را جهت اخذ امتیازات سیاسی و اقتصادی تحت فشار قرار دهد ضمن ادامه حمایت از فِرَق مذکور اعلام کرد فقط بخشی از نیروهایش را از خراسان و شاهرود و سمنان خارج خواهد کرد. وقتی مذاکرات فیمابین دولت ایران با شوروی برای خروج کامل نیروهای آن کشور از ایران بهنتیجه نرسید سیدحسن تقیزاده نماینده ایران بر اساس دستور ابراهیم حکیمی نخستوزیر وقت در 25 دی 1324 شکایت ایران از شوروی را در مجمع عمومی سازمان ملل مطرح ساخته و ضمن اشاره بهخدمات ایران بهمتفقین و صدماتی که از آن ناحیه بر کشور وارد شده بود خواستار خروج نیروهای ارتش سرخ از خاک ایران شد. با این توضیح که بهدلیل حمایت ارتش سرخ از غائله فرقه دموکرات در آذربایجان و متجاسران کردستان دولت ایران عملاً امکانی برای اعزام نیروی نظامی بهآن استانها و مقابله با توطئهگران را نداشت. بنابراین پیششرط مواجهه موفق با بحران مذکور قطع حمایت شوروی از توطئهگران و خروج نیروهای شوروی از ایران بود، که قراین نشان میداد هر چه زمان بیشتری سپری شود حل بحران با دشواریهای بیشتری مواجه خواهد شد.
در این میان در حالی که دولت ایران با حمایت کشورهایی مانند انگلستان و آمریکا تهدید میکرد بزودی شکایت رسمی ایران از تداوم حضور ارتش سرخ را تسلیم شورای امنیت خواهد کرد کابینه حکیمی سقوط کرد و در 25 بهمن 1324 دولت جدیدی بهریاست احمد قوام (قوامالسلطنه) تشکیل شد. قوام که سیاستمداری کارکشته و سردوگرم چشیده بود و بهشناخت دقیقتری از پیچیدگی بحران دامنگیر ایران در روابطش با استالین رسیده بود همان ابتدا اعلام کرد که پرونده شکایت از مسکو در سازمان ملل را پس میگیرد و برای حلوفصل اختلافات فیمابین ترجیح میدهد بهطور مستقیم با دولت شوروی مذاکره کند. این موضع قوام با نظر مساعد مسکو مواجه شد و بهدنبال آن حزب توده و سایر عناصر حامی سیاست شوروی در ایران با اشاره مقامات ان کشور سیاست حمایت از قوام را در پیش گرفتند. آنچه بود با توافق سریع فیمابین قوام همراه با هیئتی 27 نفره با هواپیمایی که دولت شوروی اعزام کرده بود در 29 بهمن 1324 بهمسکو رفت تا در باره مسائل و مشکلات فیمابین با استالین مذاکره کند. اما برخلاف آنچه پیشبینی میشد در طول حدود 19 روزی که قوام و هیئت همراه در مسکو توقف کردند مذاکرات دستاورد زیادی نداشت و استالین که علاقمند بود خروج ارتش سرخ از ایران را بهاخذ امتیاز نفت پیوند بزند، قولی مبنی بر خروج ارتش شوروی از ایران نداد و ترجیح داد همچنان از غائله فرقه دموکرات بهمثابه اهرمی برای اعمال فشار بر دولت ایران استفاده کند. بهرغم این احوال مذاکرات قوام با سادچیکف سفیر شوروی در تهران ادامه یافت و همزمان با آن نمایندگی ایران در سازمان ملل طرح مجدد شکایت ایران از شوروی در شورای امنیت را در دستور کار خود قرار داد. در چنین فضایی بود که در 17 فروردین 1325 ناگهان اعلام شد که دولتین ایران و شوروی (بهنمایندگی قوام و سادچیکف) دو روز قبل توافق کردهاند: ارتش سرخ تا حدود یکماه و نیم آینده خاک ایران را ترک کند؛ برای استخراج و تولید نفت در مناطق شمالی ایران شرکت مختلطی تشکیل شود و توافقات نفتی مذکور فقط با تصویب مجلس شورای ملی صورت قانونی و اجرایی پیدا کند؛ بحران آذربایجان هم موضوعی داخلی دانسته شده و حل مسالمتآمیز و خیرخواهانه آن بهعهده دولت مرکزی ایران نهاده شده بود.
در آن میان اگرچه پیشهوری دلِ خوشی از قوام نداشت و وعدههای او مبنی بر حل بحران پیش رو از طریق مذاکره و توافق را فاقد پشتوانه عملی ارزیابی میکرد؛ اما استالین در اردیبهشت 1325 در نامهای که خطاب بهپیشهوری نوشت حضور قوام در میان رجال و دولتمردان بهزعم او عموماً انگلوفیل ایران را فرصتی مغتنم برای تقویت روابط فیمابین ایران و شوروی ارزیابی کرد. علی ایحال هنگامی که در 4 خرداد 1325 اعلام شد ارتش سرخ بهطور کامل خاک ایران را ترک کرده است، فرصت لازم برای پایان دادن بهغائله تحت حمایت شوروی در آذربایجان و کردستان فراهم شد. اما قوام که علاقه نداشت جانب احتیاط را از دست بدهد برای مدیریت دقیقتر بحران و جلب نظر مساعد مسکو سیاستمدارانه برخی از شخصیتهای سیاسی مخالف شوروی و حزب توده را که بهحمایت از انگلیس هم شهره بودند دستگیر کرد و در همان حال در قبال حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان مدارا پیشه کرد و حتی اعلام کرد در راستای حل بحران آذربایجان در چارچوب قانون اساسی امتیازاتی سیاسی- اداری و اقتصادی بهفرقه دموکرات خواهد داد. با این حال وقتی پیشهوری بهدعوت قوامالسلطنه بهتهران آمد تا پیرامون مسائل مورد اختلاف مذاکره کند، بهدلیل کماطلاعی از سیاست جدید استالین که تصمیم گرفته بود ارتش سرخ را از ایران خارج و بهحمایت از فرقه پایان دهد، در مذاکره با قوام سرسختی نشان میداد و خواستار امتیازاتی حداکثری از دولت مرکزی در قبالِ بهزعم خود جمهوری خودمختار آذربایجان بود؛ در چنین شرایطی بود که سادچیکف سفیر شوروی در تهران ناچار شد تلگراف استالین خطاب بهپیشهوری را بهسمع و نظر او برساند که در آن تصریح شده بود سیاست شوروی در ایران مسیر دیگری پیدا کرده است و دو کشور انگلستان و آمریکا بهشوروی پیام دادهاند اگر نیروهایش را از مناطق تحت اشغال خارج نکند آنها هم رفتار مشابهی را در مناطق اقماری خود در سایر مناطق جهان در پیش خواهند گرفت. معنای این تلگراف استالین برای پیشهوری واضح بود. آنچه بود پیشهوری نگران از موضع جدید شوروی بهتبریز بازگشت. مذاکرات فیمابین که طی چند هفته آتی دوباره آغاز شده بود با عقب نشینی فرقه همراه شد که از ادعای حکومت آذربایجان دست برداشت و قرار شد استاندار جدید آذربایجان با نظر مساعد انجمن ایالتی و مقامات محلی آذربایجان تعیین و با حکم دولت مرکزی منصوب شود. بهدنبال آن پیشهوری از نخستوزیری فرقه کنارهگیری کرد؛ اگرچه تا مدتی بعد بهطور غیرمستقیم بهکارش ادامه داد. ولی زمانی که دولت مرکزی تصمیم گرفت بههدف برگزاری انتخابات مجلس پانزدهم در آذربایجان بهآن مناطق نیروی نظامی اعزام کند پیشهوری بهرغم یأسی که از ناحیه روسها پیدا کرده بود بهشدت نسبت بهاین تصمیم دولت مرکزی اعتراض کرد. اما قوام که دیگر خطری از ناحیه شوروی احساس نمیکرد اعتنایی بهاین گونه اعتراضات نکرد.
در همان برهه بحران سیاسی دیگری در استان فارس و مناطق جنوبی ایران شکل گرفت که قشقاییها در رأس آن قرار داشتند و قراین بسیاری وجود داشت که نشان میداد این غائله اخیر بهنوعی جهت تحت فشار قرار دادن شوروی برای موافقت با خروج ارتش سرخ از ایران و بهتبع آن ضرورت پایان دادن بهبحران آذربایجان شکل گرفته بود؛ حلوفصل نهچندان دشوار بحران جنوب صحت این فرضیه را تأیید کرد که قوام پیشاپیش در جریان آن قرار داشت و از اهمیت آن در روند پایان دادن بهغائله آذربایجان مطلع بود.
آنچه بود ارتش ایران که از چند محور پیشروی خود را بهسوی آذربایجان و شهر تبریز آغاز کرده بود طی روزهای 18- 20 آذر 1325 بعد از چند برخورد مختصر اکثری از مناطق آذربایجان را تحت کنترل گرفت و در روز 21 آذر 1325 هم با استعفای پیشهوری از رهبری فرقه دموکرات و فرارش بهشوروی غائله آذربایجان بهپایان راه خود رسید. با این توضیح که علاوه بر پیشهوری صدها تن دیگر از اعضای برجسته فرقه دموکرات و مقامات محلی فرقه از مرزهای ایران گذشتند و بهشوروی پناهنده شدند. ضمن اینکه بسیاری دیگر از اعضا و همکاران برجسته و مؤثر فرقه دستگیر و محاکمه و محکومیت زندان و اعدام یافتند. همچنان که غائله کردستان هم سرنوشت مشابهی پیدا کرد و اکثری از رهبران آن دستگیر و محاکمه شدند. در آن میان قاضی محمد بهاعدام محکوم شد و این حکم در مورد او اجرا گردید. در آن میان مقاولهنامه قوام- سادچیکف هم که مقرر بود بعد از تشکیل مجلس شورای ملی دوره پانزدهم تعیین تکلیف شود در 9 خرداد 1326 از سوی قوامالسلطنه بهمجلس ارائه شد؛ اما نمایندگان مجلس با اکثریت آراء این مقاولهنامه را رد کردند. در آن مقطع دولت شوروی دیگر در موقعیتی نبود که بتواند دولت ایران را بهطور جدی تحت فشار قرار دهد و فقط بهتسلیم یادداشت اعتراضآمیزی بهدولت ایران بسنده نمود که در آن حملاتی بهدولت شده و بهحمایت از کشورهای بلوک غرب متهم شده بود. اما قوام هم که طی یکی دو ساله گذشته نقش تعیینکننده و درجه اولی در حلوفصل بحران آذربایجان و پایان دادن بهغائله پیشهوری و فرقه دموکرات او ایفا کرده بود، عمدتاً تحت فشار دربار، در 19 آذر 1326 نتوانست برای ادامه نخستوزیری از مجلس رأی اعتماد بگیرد و جای خود را بهابراهیم حکیمی داد. در آن میان پیشهوری که بهآذربایجان شوروی گریخته بود حیات او از عمر دولت قوام هم کوتاهتر شد. پیشهوری در 20 تیر 1326 در یک سانحه رانندگی در آذربایجان شوروی کشته شد. شایع شد که میرجعفر باقراُف که کمی قبل از آن واقعه با پیشهوری مشاجراتی هم داشت موجبات قتل پیشهوری را فراهم آورده است.
غائله آذربایجان و کردستان و نقش تعیینکنندهای که شوروی در آن ایفا کرد، موقعیت آن کشور در نزد جامعه ایرانی را بیش از پیش تنزل داد و در همان حال روند سلطه بلوک غرب بر ایران در اوایل دوران موسوم بهجنگ سرد را تسریع کرد. همچنین حزب توده که سرسپردگی رهبرانش بهشوروی کاملاً عیان بود از سال 1327 فعالیتش در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران ممنوع گردید.
مظفر شاهدی...
ما را در سایت مظفر شاهدی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mozaffarshahedio بازدید : 180 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 11:42