در باره ساواک؛ گفتوگو با دکتر مظفر شاهدی
(نویسنده کتاب: ساواک سازمان اطلاعات و امنیت کشور 1335- 1357)
گفتوگو از: علی عوضخواه
1-به بهانه نمایش اخیر مستندگونه پرویز ثابتی از تلویزیون منوتو، به عنوان معروفترین مسئول ساواک، بفرمایید چه شد که رژیم پهلوی به فکر تشکیل ساواک افتاد؟
پاسخ پرسش 1: همچنانکه قبلاً هم در برخی از مصاحبهها و نوشتههایم اشاره کردهام، تأسیس ساواک در ایران اساساً پروژهای آمریکایی و معلولِ شکلگیری و تداومِ وضعیت جنگ سرد در میان دو اردوگاهِ جهان سرمایهداری (تحت رهبری ایالات متحده آمریکا) و دنیای کمونیسم (با هدایتِ اتحاد جماهیر شوروی)، از اواخر جنگ جهانی دوم بدانسو بود. در واقع غرب (و بهطور مشخص آمریکا و انگلیس) که بهویژه با کودتای 28 مرداد 1332 و از میان برداشتن همان دموکراسی و مردمسالاریِ نیمبندِ 12 ساله متعاقبِ برکناری رضاشاه از سلطنت (1320- 1332) و تسلط بر مقدرات سیاسی کشور، عملاً ایران را در جرگه کشورهای اقماریِ وابسته بهاردوگاه جهان سرمایهداری غرب وارد کرده بودند، بهویژه بههدفِ مقابلهِ مؤثرتر و هماهنگترِ با نفوذ و سلطهِ احتمالیِ دنیای کمونیسم و بهطور مشخص شوروی و عوامل داخلی آن در ایران (که در آن برهه حزب توده مهمترینِ و شناختهشدهترین آن عوامل و عناصر وابسته بهشوروی در ایران محسوب میشد)، تشکیل و فعالیتِ یک سازمان اطلاعاتی- امنیتی و جاسوسیِ انسجامیافتهترِ جدیدی را در ایران، ضروری دیدند. بهویژه اینکه ایران، مرزهای زمینی و دریاییِ طولا و در عینحال بسیار حساسی هم با اتحاد جماهیر شوروی داشت. پیش از آن، ایران در سازمان منطقهای سنتو (با حضور رسمی ترکیه و پاکستان و ایران و انگلیس و حضور غیررسمی آمریکا) که در درجه اول سازمانی امنیتی- نظامی و در مراحل بعد اقتصادی و تجاری محسوب میشد، عضویت یافته بود و اینک تشکیل ساواک (مختصر شده عبارت: سازمان اطلاعات و امنیت کشور) بیش از پیش میتوانست دامنه اشراف و حضور اطلاعاتی- امنیتی و جاسوسیِ اقمار منطقهای آمریکا و جهان سرمایهداری غرب را در برابر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و عوامل و عناصر داخلی و منطقهای آن را استحکام ببخشد. ضمن اینکه دامنه و حوزه فعالیتهای اطلاعاتی- امنیتی ساواک در عرصههای گوناگون داخلی و خارجی در روندی تدریجی ولی مداوم افزایش یافت و تا جایی که بهمسائل امنیت داخلی مربوط میشود دهشتآفرینیها و سرکوبگریهای ساواک در حدود 22 سال فعالیتش، همه جریانهای سیاسی و اجتماعی منتقد و مخالف رژیم پهلوی را در بر گرفت.
2-سرویس جاسوسی سیا و موساد چه نقشی در راه اندازی و تجهیز و آموزش ساواک داشتند؟
پاسخ پرسش 2: باید عرض کنم که، وقتی لایحه تأسیس ساواک در سال 1335ش/ 1956م در مجالس شورای ملی و سنای ایران تصویب شد، بهترتیب حدود 10 و 8 سال از زمان تأسیس دو سازمان سیا و موساد سپری میشد. یعنی هر دوی این سازمانهای اطلاعاتی- جاسوسی محصول سالهای بعد از پایان جنگ جهانی دوم و دوره موسوم بهجنگ سرد هستند. سیا در سال 1947م/ 1326ش و موساد در سال 1949م/ 1328ش تأسیس شدند. علیایحال، در فرایند تأسیس و شکلگیری ساختار تشکیلاتی و سازمانیِ و تعیین حوزه فعالیتهای داخلی و خارجی ساواک، در سالهای نخست، سیا نقش درجه اولی ایفا کرد. این رابطه حمایتگرانه و هدایتگرانهِ پیدا و بیشتر پنهانِ مستقیم و غیرمستقیمِ سیا با ساواک که میتوانست موارد متعددی از آموزش، تجهیز و همکاریها و تبادل اطلاعات و جاسوسی در عرصههای گوناگون داخلی و بینالمللی را در بر بگیرد، با نوساناتی، تا واپسین برهه حیات رژیم پهلوی در سال 1357 ادامه یافت؛ که البته معنایش لزوماً سلطه تماموکمال و دیکتهوارِ سیا بر ساواک نبود.
اما رابطه ساواک با موساد از اواخر دهه 1330 بدانسو شکل گرفته و البته بهسرعت در عرصههای گوناگون آموزش، تجهیز و تبادل اطلاعات و جاسوسی و مهمتر از آن اجرای پروژههای گستردهتر و دامنهدارتر اطلاعاتی- جاسوسی و امنیتیِ مشترک، در داخل و بیرون از مرزهای جغرافیایی ایران تداوم پیدا کرد. تاجایی که از اواسط دهه 1340 بدانسو، سیا، عملاً، بخش اعظمی از کمکها و ارتباطات پیشین اطلاعاتی، آموزشی، تجهیزاتی و عملیاتیِ خود با ساواک را بهموساد واگذار کرد. بنابراین، میشود گفت، که در تمام سالهای نیمه دوم دهه 1340 و تمام دهه 1350 سیا و موساد رابطه، عملیات و همکاریهای اطلاعاتی- امنیتی و جاسوسی بسیار نزدیکی با یکدیگر در داخل و بیرون از مرزهای ایران داشتند.
3-ساواک به عنوان سازمان امنیت و اطلاعات کشور، بیشتر در خدمت منافع ملی بود یا منافع حکومت پهلوی و یا حتی رژیم صهیونیستی؟
پاسخ پرسش 3: برای تبیین و تعریف دقیقترِ مفهوم و جایگاه منافع ملی ایران در دوره پهلوی بهطور کلی و دوره سلطنت محمدرضاشاه پهلوی بهطور اخص، باید مقدمهای عرض کنم. واقعیت این است که، شاید هیچ حکومت و نظامِ سیاسیِای را در هیچ نقطهای از جهان نشود پیدا کرد که خود را حافظ و حامیِ منافع ملیِ حوزه سیاسی و جغرافیاییِ تحت حکمرانیِ خود معرفی نکند! بنابراین، طبیعی هم بود که رژیم پهلوی و بهطور خاص محمدرضاشاه پهلوی، که ساواک در دوره سلطنت او تأسیس و فعالیت میکرد، خود را حافظ و برآورنده منافع ملی ایران و جامعه ایرانی معرفی و بشناساند! اما، مسئله مهم و تعیینکنندهای که در این میان وجود دارد آن است که آیا ادعای مذکور، مورد تأیید و پذیرش اکثریت مردم و جامعه ایرانی هم بود!؟ اسناد، مدارک، منابع و قراین بسیاری وجود دارد که این ادعایِ رژیم پهلوی را مردود میداند. بهعبارت دقیقتر، بهویژه، بعد از کودتای 28 مرداد 1332 بدانسو، رژیم پهلوی در نزد اکثریت روزافزونِ ملت ایران، دیگر مشروعیت و مقبولیتِ سیاسی، حقوقی و حتی اخلاقی نداشت. نظام سیاسی پساکودتایی وقت، که محمدرضاشاه پهلوی در رأسش نشانده شده بود، دیگر اراده ملت ایران و حق حاکمیت ملی را نمایندگی نمیکرد و بلکه رژیمی قانونستیز، مردمگریز، سلطهپذیر و بنابراین نامشروع محسوب میشد که حضورش در رأس قدرت و حکومت را مطلقاً وامدار خواست و اراده ملت ایران نبود. در واقع نه رضاشاه و نه فرزندش محمدرضاشاه (این دومی بهویژه بعد از کودتای 28 مرداد 1332 بدانسو)، برخلاف آنچه قانون اساسی مشروطه و متمم آن مقرر میداشت، حضور و تداومِ حکومتشان را نه بهاتکای بهاراده ملی و حق حاکمیت ملی، بلکه مدیون حمایت کشورهای سلطهجوی خارجی و البته سرکوب جامعه ایرانی و مردمستیزیِ تبهکارانه بودند. بدینترتیب، آشکار است، که ادعایِ حکومتهای وقت (در اینجا بهطور مشخص محمدرضاشاه پهلوی) مبنی بر نمایندگی «منافع ملی» از سوی جامعه ایرانی و ملت ایران، کاملاً بیاساس و بدون پایه بود. حاصل اینکه محمدرضاشاه پهلوی، در تمام سالهایی که ساواک در ایران تأسیس و فعالیت میکرد (1335- 1357) مشروعیت و مقبولیت سیاسی و حقوقی در نزد جامعه ایرانی و مردم ایران نداشت که بهتبع آن احیاناً ادعای دفاع از منافع ملی ایران (در راستای خواست و اراده ملت ایران) مورد پذیرش جامعه ایرانی باشد! بدینترتیب، از منظر اکثریت قاطع مردم ایران که بهحق حکومت وقت را استبدادگرا، سرکوبگر، قانونستیز، مردمگریز و سلطهپذیر میدانستند که منافع و حقوق اساسی ملت ایران در چارچوب قانون اساسی مشروطه را پایمال ساخته است، ساواک هم، بهمثابه ابزاری اطلاعاتی- امنیتی در راستای تأمین منافع و خواستهای نامشروعِ رژیم پهلوی ارزیابی میشد. بدون حضور و حمایت و خواسته مردم و جامعه ایرانی، نه کلیت رژیم پهلوی و بهتبع آن نه ساواک، نمیتوانستهاند منافع ملی مردم ایران را نمایندگی کنند. در آن میان، آشکار است، اکثریت قاطع مردم ایران که شناختِ بسندهای از موقعیت رژیم غاصب و اشغالگر قدس (اسرائیل) داشتند، بهشدت مخالف حضور و نفوذ و بهتبع آن همکاری و همگرایی اسرائیل و موساد با کلیت رژیم پهلوی و ساواک بودند و این نگاه کلی در میان منتقدان سیاسی رژیم پهلوی در ایران وجود داشت که هم کلیت رژیم پهلوی و هم ساواک، در مسیر تقویت و تحکیم موقعیت اسرائیل و بهتبع آن موساد در ایران و بلکه جهان اسلام گام برمیدارند.
4-اغلب مردم ایران ساواک را به عنوان نماد خفقان و استبداد رژیم پهلوی میشناسند، چه عاملی باعث شده تا پرویز ثابتی ۴ دهه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مقابل دوربین نشسته و از اقدامات ساواک صحبت کند؟
پاسخ پرسش 4: خوب البته ثابتی اولین بار حداقل 10- 12 سال قبل بود که بهدنبال انتشار کتاب خاطراتش (در دامگه حادثه) در سال 1390 در خارج از ایران، که حاصل گفتوگویش با عرفان قانعیراد بود، با تلویزیون فارسیزبان VOA آمریکا، مصاحبههایی (بیشتر صوتی همراه با نقش بستن تصویری از او در صفحه تلویزیون) انجام داد و در آنجا، پیرامون ساواک و فرازهایی از فعالیتها و حضور خود در بخشهای مختلف اداری، عملیاتی و مدیریتی آن سازمان، در سالهای 1338- 1357، اطلاعاتی ارائه داد. حتی چند سالی قبل از آن هم، اخبار و گزارشهایی از علاقه پرویز ثابتی جهت حضور در فعالیتهای سیاسیِ سلطنتطلبان علیه جمهوری اسلامی، در خارج از کشور، بهبرخی رسانهها و تلویزیونهای فارسیزبانِ موسوم بهلسآنجلسی راه یافته بود! علیایحال، استنباط خود من این است که، پرویز ثابتی، حتی از همان دورهای هم که در اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی) فعالیت میکرد، بهویژه، از سالهای پایانی دهه 1340 بدانسو، به«دیده شدن» و مطرح شدنِ نام و موقعیتاش در ساختار اداری- مدیریتی و البته عملیاتیِ اداره کل سوم ساواک، در میان کلیت حاکمیت و کارگزاران حکومت و نیز افکار عمومی، علاقهمند بود. شاید یکی از مهمترین دلایلی هم که باعث شد، در میان تمام مدیران و کارکنانِ بلندپایه ساواک در طی 22 سال فعالیت آن، پرویز ثابتی، میشود گفت، تنها کسی باشد که بارها، بهعنوان «مقام امنیتی»، در صفحه تلویزیون ظاهر شده و ساعتها پیرامون عملیات و اقدامات اطلاعاتی- امنیتی و سرکوبگرانه ساواک علیه مخالفان سیاسی رژیم پهلوی مصاحبه و اظهارنظر میکرد، در درجه اول از همین روحیه و شخصیتِ خاص و ویژه او (همان علاقه بهدیده شدن و مطرح شدن و اشتهار پیدا کردن در میان حکومتیان و افکار عمومی) نشأت میگرفت. بهعبارت دیگر، علاوه بر اینکه کلیت حکومت پهلوی و شخص شاه امیدوار بودند این حضور تلویزیونی پرویز ثابتی و گزارشاتی که پیرامون عملیات و اقدامات اطلاعاتی و امنیتی و انتظامیِ ساواک در برخورد عمدتاً قهرآمیز و خونین و سرکوبگرانه با مخالفان سیاسی و چریکی ارائه میداد، موقعیتِ کلیت رژیم پهلوی را در جامعه ایرانی تقویت و تحکیم نماید، خود شخص ثابتی هم، از آن همه حضور تلویزیونی و مطرح شدن، اشتهار و دیده شدن در انظار عمومی محظوظ میشد و لذت میبرد.
در این میان، بخشی از دلایلِ تهیه این مستندگونه 5 قسمتی اخیر از زندگی و فعالیت پرویز ثابتی در ساواک، میتواند، از جذابیتهای رسانهای و بصریای ناشی شده باشد که در هر حال، تهیهکنندگان این پروژه، علاقهمند بودهاند از قِبلِ مطرح ساختنِ دوبارهِ نام و یاد پرویز ثابتی، کسی که اداره تحت مدیریت او (اداره کل سوم/ امنیت داخلی) در ساواک، سالها در سرکوبگریها، دهشتآفرینیها، شکنجه و پروندهسازیهای آن برای هزاران نفر از منتقدان و مخالفان رژیم پهلوی در میان گروهها و جریانهای سیاسی مختلف، نقش درجه اول و تعیینکنندهای ایفا کرده بود، در مسیر پیشبرد مقاصد سیاسی، رسانهای و اقتصادیِ خود بهره ببرند. در هر حال، پرویز ثابتی، در میان تمام رؤسا و مدیران بلندپایه ساواک، تا همین الان، پرآوازهترین و شناختهشدهترین و شاید رعبانگیزترین چهره، محسوب میشده است که هم نسلهای گذشته و هم نسلهای جدید جامعه ایرانی در داخل و خارج از ایران، هر یک بهدلایل خاص خود، علاقهمند بودهاند و بلکه منتظر بودهاند ببینند و بدانند، او، بعد از اینهمه سالی که از سقوط نهایی رژیم پهلوی سپری شده است، چه تصویری از حضور و فعالیت خود در ساواک و بلکه کارنامه کل ساواک ارائه خواهد داد! بهویژه، بعد از گذشت حدود 45 سال از سقوط رژیم پهلوی، که حافظه مخصوصاً نسلهای جدیدتر جامعه ایرانی، چیز زیادی از واقعیتهای سوء و بلکه تبهکارانه سیاسی و امنیتیِ دوره پهلوی بهیاد ندارد؛ در همان حال، رخدادها و تحولاتِ سیاسی، اجتماعی، امنیتی و اقتصادیِ 45 ساله اخیر، نگاه انتقادی بهآن دورانِ تاریکِ سیاسی و امنیتی را، علیالظاهر کمرنگ کرده و بلکه از اولویت خارج ساخته است! روایتِ نهچندانِ دقیق و در موارد متعدد نادرست و بسیار سطحیِ پرویز ثابتی از آنچه ساواک در مواجهه با جامعه ایرانی مرتکب شده بود، میتواند، خوشایند سلطنتطلبانِ بهویژه کمسنوسالتر و بیاطلاعترِ کنونی از آن روزگار، باشد؛ یا لااقل، تهیهکنندگان این مستندگونه، چنان امیدی دارند! بگذریم از اینکه، پرویز ثابتی، هم در کتابی که حدود 12 سال قبل (تحت عنوان در دامگه حادثه و در قالب خاطرات و مصاحبه او با عرفان قانعیراد منتشر شد)، و هم، در چارچوب همین مستندگونه 5 قسمتی، تلاش میکند، از کارنامه خود در درجه اول و در مرحله بعد، از عملکرد و کارنامه نهایی ساواک، در حوزههای گوناگونِ اطلاعاتی- امنیتی و انتظامی، دفاع کند! در حالی که هیچکس از آگاهان بهامور را، هم در آن دوره و هم تاکنون، کمترین تردید نبوده است که رژیم پهلوی، بالاخص بعد از کودتای 28 مرداد 1332 و در تمام سالهای دهههای 1330،1340 و 1350 کمترین مشروعیت و مقبولیتی در نزد اکثریت مردم ایران و جامعه ایرانی نداشته و صرفاً با اتکای بهزور عریان، بهحکمرانی غیرقانونی و نامشروع خود ادامه میداد و در آن میان، ساواک، مهمترین و شاخصترین تمام ابزارهای رعبانگیز و دهشتآور رژیم پهلوی برای سرکوب غیرانسانی و از میان برداشتن مخالفان و منتقدانِ حکومت، محسوب میشد، اما، پرویز ثابتی، در تمام آن ساعتها برنامه مستندگونه اخیر، کمترین اشارهای بهفقدان مشروعیت و مقبولیت سیاسی رژیم پهلوی در میان جامعه ایرانی نمیکند! و آیشمنگونه، کاملاً خونسرد و آرام، برخورد سرکوبگرانه و ددمنشانه با مخالفان و منتقدان رژیم پهلوی را امری معمول و ضروری در مسیر اجرای بهزعم خود قانون و مقرراتِ بهاصطلاح مملکت و وظایف قانونی و اداری خود و کلیت ساواک ارزیابی میکند!
5-میتوانیم از سایه بیرون آمدن پرویز ثابتی و روایت وارونه تاریخ توسط او را پروژه ای برای تطهیر رژیم پهلوی بدانیم؟
پاسخ پرسش 5: خوب البته ثابتی، هم در کتاب خاطراتش در دامگه حادثه و هم در این برنامه مستندگونه اخیر، بارها و بارها، هم از رضاشاه و هم از محمدرضاشاه، تعریف و تمجیدِ صریح و کشداری میکند و برای آن دو نقشی بدون بدیل در توسعه و پیشرفت و تقویت موقعیت ایران و جامعه ایرانی در دوران معاصر، در منطقه و جهان قائل میشود، که نشان میدهد، او، از همان آغاز، با این مفروض، خاطرات و مصاحبهها و اظهاراتِ خود را پیرامون تاریخ دوره پهلوی بهطور کلی و کارنامه و عملکرد خود و ساواک بهطور خاص، آغاز میکند و ادامه میدهد که، آنچه، در دوره سلطنت آن پدر و پسر رخ داد، در کلیت خود، بهحال کشور و مردم و جامعه ایرانی، سودمند بود و بلکه مطلوبترینِ دستاوردها را بههمراه آورد! بنابراین، استدلال مقرون بهواقعیتی خواهد بود اگر بخش مهمی از اهداف این روایت خاصِ پرویز ثابتی از تاریخ دوره پهلوی و بهطور خاص کارنامه خود و ساواک (سازمان سرکوبگری که خود از مهمترین مدیران آن محسوب میشد) را، تلاش برای بهقول شما تطهیر رژیم پهلوی ارزیابی کنیم.
6-پرویز ثابتی در مستند اخیر، هیچ صحبتی از کمیته مشترک ضدخرابکاری به میان نمیآورد. نظر شما به عنوان متخصص و پژوهشگر تاریخ چیست و لطفا در ارتباط با این کمیته صحبت کنید.
پاسخ پرسش 6: باید بگویم از جمله بهاصطلاح «سفیدشویی»های پرویز ثابتی، هم در کتاب خاطراتش و هم در مستندگونه اخیر، کمرنگجلوه دادن و بلک بهحد هیچ تقلیل دادنِ شکنجه مخالفان و منتقدان رژیم پهلوی، طی 22 سالهِ تأسیس و فعالیت ساواک (در سالهای 1335- 1357) است! که میدانیم همین سفیدشوییِ بهنظرم گستاخانه و شرمآور، بهمثابه یک توهین بسیار آشکار بهمردم ایران و جامعه ایرانی و بلکه افکار عمومی جهان، موجب شده است، بهویژه، صدها و بلکه هزاران نفری که طی آن سهدهه، بهانحاء گوناگون، تحت شکنجههای مرگبار و غیرانسانی ساواک قرار گرفته و بعضاً تا پایان عمر نقص عضو پیدا کرده و حتی برخی زیر شکنجههای مرگبار ساواک بهقتل رسیدند، از این همه وقاحت و دروغگویی در انکار وجود شکنجه در ساواک، بهاصطلاح انگشت بهدهان بمانند! در حالی که صدها تن و بلکه بیشتر، از کسانی که در آن دوره پرادبار سیاسی متحمل شکنجههای غیرانسانی و مرگبار ساواک شدند، هنوز در قید حیات هستند و صدها کتاب و مقاله و یادداشت و خاطره مستند و مورد وثوق مکتوب و شفاهی و سمعی و بصری در موضوع اعمال شکنجههای مرگبار ساواک علیه صدها و هزاران بازداشتشده ساواک و دیگر نیروهای انتظامی و امنیتی، در داخل و خارج از مرزهای ایران چاپ و منتشر شده است و نیز صدها تن، در برنامههای سمعی و بصری (رادیو و تلویزیون و رسانههای گروهی) گوناگون، از موارد پرشمار شکنجههایی که خود یا همبندیها و نزدیکانشان در آن دوره توسط ساواک متحمل شده بودند، سخن بهمیان آوردهاند، این کتمانِ وجود شکنجه مخالفان و منتقدان سیاسی توسط ثابتی در آن روزگار، حیرتانگیز است! مگر آنکه تصور کنیم او نگران بوده است که هر گاه بهصراحت، بهوجود شکنجه در ساواک و نقش خود و اداره کل سومِ تحت هدایتِ خودش در شکنجه زندانیان و بازداشتشدگان مخالف رژیم پهلوی اعتراف کند، احتمالاً بهلحاظ حقوقی و قانونی، تحت تعقیب قضایی قرار خواهد گرفت!
علیایحال، باید عرض کنم، کمیته مشترک ضدخرابکاری، در اوایل دهه 1350 (یعنی در همان برههای که همین پرویز ثابتی بهتازهگی بهمدیریت اداره کل سوم/ امنیت داخلی ساواک منصوب شده بود)، با همکاری ساواک و شهربانی، و بههدف، کنترل، تعقیب و مراقبت و دستگیری و بازداشت و بهتبع آن بازجویی و پروندهسازیِ هماهنگتر و انسجامیافتهترِ علیه مخالفان و منتقدان سیاسی رژیم پهلوی، در محل کنونیِ موزه عبرت واقع در حوالی میدان امام خمینی، تأسیس شد که ساختمانِ سه طبقهِ مدور و قدیمیِای بود که گویا در دوره رضاشاه و مدتها بعد از او، بهعنوان زندان موقت شهربانی از آن استفاده میشد. خوشبختانه این ساختمان سالهاست بهعنوان موزه عبرت در معرض دید عموم مردم قرار گرفته است که هنوز حتی بعد از دههها از زمان سقوط رژیم پهلوی، هم شکل ظاهری و بهویژه ابزارآلات مختلف و البته پرشمار شکنجههای غیرانسانی و مرگباری که ساواک علیه قربانیان خود از ان استفاده میکرد، اکثری از بازدیدکنندگان از موزه را بهرعب و وحشت میاندازد! در باره جزئیات شیوه و سازوکار و کیفیت شکنجههایی که ساواک در کمیته مشترک ضدخرابکاری علیه قربانیان پرشمار خود اعمال میکرد، کتابها، مقالات، یادداشتتها، و خاطرات مکتوب و شفاهی فراوانی در دسترس همگان بوده است. اما، این را هم اشاره کنم که شکنجههای مرگبار و غیرانسانی جسمی و روحی صرفاً در کمیته مشترک ساواک و شهربانی اعمال نمیشد بلکه در اکثری از دیگر زندانها و بازداشتگاههای کشور در شهرها و مناطق مختلف که عموماً هم ساواک نقش تعیینکنندهای در بازجویی و پروندهسازی علیه مخالفان و منتقدان دستگیرشده رژیم پهلوی ایفا میکرد، اقسامی از شکنجهها مرسوم و معمول بود. بنابراین وقتی بهاعمال شکنجه در کمیته مشترک اشاره میشود معنایش منحصر بودن شکنجه صرفاً در آن مرکز نیست. بعد از تشکیل کمیته مشترک ساواک و شهربانی، تقریباً تمام کسانی که بهعنوان منتقد و مخالف رژیم پهلوی در میان احزاب و گروهها و جریانهای سیاسی مختلف، دستگیر میشدند، ابتدا برای بازجویی و تشکیل پرونده دلخواه بهاصطلاح قضایی! بهکمیته مشترک مذکور اعزام میشدند. معمولاً هم، اکثر قریب بهاتفاق بازداشتشدگانی هم که وارد کمیته مشترک میشدند، قبل از بازجویی و پروندهسازی، کلسیونی از شکنجههای دهشتناک جسمی و روحی مختلف را که، برای هر یک متخصصانی خاص و با ابزارهای شکنجه مخصوص تعبیه و تدارک دیده شده بود، متحمل میشدند. در مراحل بعد و در طول دوره بازجویی و پروندهسازی هم، بهویژه هنگامی که دستگیرشدگان در برابر بازجوییها مقاومت کرده و از ارائه اطلاعات دلخواه و مطلوب شکنجهگران ساواک خودداری میکردند، شکنجههای گوناگون، که گاه حتی میتوانست باعث کشته شدن زندانیان زیر شکنجه باشد، ادامه مییافت! البته که رقم کسانی از زندانیانی هم که برغم اعمال شکنجههای دهشتناک جسمی و روحی از ارائه اطلاعات دلخواه بهبازجویان شکنجهگر خود در کمیته مشترک و دیگر زندانهای حکومت اجتناب میکردند کم نبود. حاصل اینکه نام کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک و شهربانی با شکنجههای مرگبار جسمی و روحی علیه منتقدان و مخالفان سیاسی دستگیرشده رژیم پهلوی، در میان جریانها و گروههای سیاسی مختلف، عجین بود. بهویژه گروههای چریکی که بهروش مسلحانه با رژیم پهلوی مبارزه میکردند، بالاخص، در دوره دستگیری و بازجویی و پروندهسازی، بهمراتب بیش از سایر مخالفان و منتقدان سیاسی حکومت در معرض شکنجههای مرگبار جسمی و روحی قرار داشتند.
7-اگر مستند پرویز ثابتی گامی جهت تطهیر و تبرئه پهلوی باشد، موفق عمل کرده است؟
پاسخ پرسش 7: تا جایی که خودم در فضاهای اجتماعی مجازی و رسانهها و سایتها و دیگر سامانههای اطلاعرسانی و امثالهم جستجو کردهام، طی همین مدتی که از پخش این برنامه مستندگونه 5 قسمتی «پرویز ثابتی» در تلویزیون من و تو سپری میشود، واکنشهایِ بهویژه آگاهان بهامور در میان مورخان، محققان، صاحبنظران، صاحبان آراء و البته کسانی که مستقیماً آن دوره پرادبارِ سیاسی را درک کردهاند، کمتر کسی را دیدهام که ماحصل آن را بهقول شما «تطهیر» رژیم پهلوی ارزیابی کرده باشد؛ بلکه، باید تصریح کنم قریب بهتمامِ افرادی که واکنشهایشان بهمستندگونه پرویز ثابتی را مطالعه و ارزیابی کردهام، نگاه و رویکردی سراسر منفی بهآن داشته و بهتبع آن، تلاش مستند مذکور برای تطهیر احتمالیِ رژیم پهلوی و حتی بهبود وضعیت کنونی سلطنتطلبانِ پهلویگرا را، کاملاً عبث و بیحاصل و حتی سراسر منفی دانستهاند. در این میان، گمانم این است، بهویژه، نمایش و عملکردِ بسیار ضعیف و بلکه تأسفبار، یأسآور و نومیدکننده چندین ماههِ سلطنتطلبانِ پهلویگرا (بهخصوص در نیمه دوم سال 1401 و نیمه اول سال 1402)، در مواجهه با تحولات و رخدادهای سیاسی و اجتماعیِ جامعه ایرانی در داخل و حتی خارج از مرزهای جغرافیایی ایران، که جریان سلطنتطلب پهلویگرا بهعنوان اپوزیسیون برانداز جمهوری اسلامی را، در نزد افکار عمومی، تنزلی بیسابقه داد (برای نمونه بیاعتنایی اکثریت مردم معترض بهخودپادشاهپنداری و خودرهبرپنداری رضا پهلوی و نیز نمایش سخیف شخص رضا پهلوی و خانواده و نزدیکان و شمار زیادی از طرفداران میدانیِ فحاش و لمپنمسلک و فرومایهِ بیسوادش بهویژه در خارج از ایران در مواجهه با مسائل گوناگون داخلی و خارجی و از جمله در مواجهه با دیگر جریانهای مخالف و منتقد)، چنان سهمگین و ویرانگر بوده، که تا اطلاع ثانوی، برنامههایی از جنس و نوع مستندگونه پرویز ثابتی، حتی اگر هم قصدشان تطهیر سلطنت سابق باشد، نخواهند توانست، آبرویی نه برای سلطنتطلبان پهلویگرای کنونی و نه برای رژیم ساقط شده پهلوی، دست و پا کنند!
مظفر شاهدی...
ما را در سایت مظفر شاهدی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mozaffarshahedio بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 21:41