حزب رستاخیز ملت ایران؛ فرازوفرود: اسفند 1353- مهر 1357
گفتوگو با دکتر مظفر شاهدی
گفتوگو از: الهام داناییسرشت
پرسش 1: به عنوان سوال اول لطفا تاریخچه ای از چگونگی شکلگیری و فعالیت احزاب در جهت دمکراسی نمایشی در طول دوران 37 ساله سلطنت پهلوی دوم، بفرمایید.
پاسخ پرسش 1: باید عرض کنم، طی 12 ساله نخست سلطنت محمدرضاشاه پهلوی (1320- 1332) که کودتای 28 مرداد 1332 پایانبخش آن بود، بهرغم فضای سیاسی و اجتماعی کمابیش آزادی که در عرصه کشور شکل گرفت، اما، جامعه ایرانی، بهدلایل گوناگون داخلی و خارجی، ظرفیت سیاسی و اجتماعی بسندهای برای تقویت و بلکه نهادینه کردن یک نظام دموکراتیک مبتنی بر رقابت احزاب و گروههای سیاسی در چارچوب قانون اساسی مشروطه پیدا نکرد. بعد از کودتا هم که حکومت پساکودتایی، که از حمایت کودتاچیان خارجی (بهطور مشخص آمریکا و انگلیس) هم برخوردار شده بود، بهسرعت، همه احزاب و جریانهای سیاسیِ مستقل را سرکوب و از میان برداشت. فقط از اوایل سال 1336 و بهدنبال گسترش بحرانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، بههدف ارائه نمایشی کنترل شده از شیوه بهاصطلاح دموکراتیک و مشروطه سیاستورزی و حکمرانی (تا جایی که هم حامیان خارجی آن را راضی کند و هم اینکه دامنه اعتراضات و انتقادات سیاسی و اجتماعیِ داخلی را کاهش دهد)، بهتأسیس دو حزب مردم (بهعنوان حزب پیشاپیش در اقلیت! در اردیبهشت 1336) و ملیون (باز بهعنوان حزب پیشاپیش در اکثریت! در دی 1336) اقدام کرد؛ که بهترتیب اسدالله علم و منوچهر اقبال (هر دو از فداییان اعلیحضرت همایونی!) آنها را هدایت میکردند. اما اولین مرحلهِ این نظام دو حزبیِ تحت سیطره اعلیحضرت همایونی، بهویژه بهدنبال تقلبات گسترده حکومت در انتخابات بهاصطلاح حزبی در تابستان سال 1339 و گسترش ناآرامیهای سیاسی و اجتماعی، شکست خورد. تا چند سال آتی که حتی همان مجلس حکومتساخته شورای ملی هم تعطیل بود، نظام دوحزبی مذکور هم عملاً عاطل و باطل مانده بود. فقط بعد از اینکه در شهریور 1342 در یک فضای کاملاً کنترل شده نمایندگان دلخواه شاه و حامیان خارجی او وارد مجلس دوره 21 شدند، با تأسیس حزب جدیدی تحت نام ایران نوین (در آذر 1342)، که رهبران و اعضای برجسته آن قبلاً در کانون مترقی عضویت داشتند و معروف بهحمایت از سیاستهای آمریکا در ایران بودند، بار دیگر مقدمات آغاز فصل جدید فعالیتِ نظام دو حزبی و بعد هم چند حزبیِ تحت نظارت عالیه اعلیحضرت همایونی! فراهم شد. از آن پس و تا اسفند سال 1353 که شاه بهیکباره نظام چندحزبیِ تصنعیِ فاقد مشروعیت و مقبولیتِ سیاسی و اجتماعیِ خود را منحل کرد تا نظام تکحزبیِ مورد عنایتش را در عرصه سیاست رسمی کشور حاکم کند، حزب ایران نوین (که عناوینی مانند حزب پاسدار انقلاب سفید را هم یدک میکشید و دولتهای وقت تحت ریاست امیرعباس هویدا با نظارت عالیه شخص شاه در رأس آن قرار داشتند)، همواره در اکثریت بود و حزب اقلیت مردم هم کماکان همان نقش اقلیتِ بیمقدارِ تعریفشدهاش را ایفا میکرد! از سال 1346 بدانسو علاوه بر دو حزب مذکور حزب پانایرانیست بهرهبری محسن پزشکپور هم، با اثبات ارادت تمام و کمال خود بهشخص شاه، مجوز فعالیتِ محدود سیاسی را بهدست آورده بود. علیایحال، این نظام دوحزبی و سپس چند حزبی مطلقاً مورد توجه مردم ایران قرار نگرفت و هر چه هم که زمان بیشتری سپری میشد مشروعیت و مقبولیتِ آن در نزد جامعه ایرانی کاهش یافته و میشود گفت تا دیوار بهدیوارِ «هیچ» تنزل پیدا کرد!
پرسش 2: چه دلایل و عواملی باعث شد شاه در اقدامی پیشبینینشده انحلال احزاب سیاسی موجود مثل احزاب ایران نوین و مردم را اعلام کند و دستور تأسیس یک حزب فراگیر با نام رستاخیز را بدهد؟ به عبارت صریح تر انگیزه و اهداف شاه از تشکیل یک حزب فراگیر و جدید چه بود؟
پاسخ پرسش 2: باید عرض کنم، شاه قبل از آن بعد از ظهرِ روزِ یکشنبه 11 اسفند 1353 که در جمع کثیری از نمایندگان مجلسین شورای ملی و سنا و رهبران احزاب سیاسیِ رسمی موجود و شمار دیگری از رجال و کارگزاران بلندپایه حکومت و دولت، بهیکباره حکم بهانحلالِ احزابِ رسمیِ تا آن هنگام فعال در عرصه سیاست رسمی کشور و در همان حال تأسیس حزب واحد رستاخیز ملت ایران (که جز عنوان کمترین نسبتی با ملت ایران نداشت!) بدهد، هیچگاه، بهطور رسمی، در باره این تصمیم خود با کسی صحبت نکرده بود؛ حتی شخصی مانند امیراسدالله علم وزیر دربار شاهنشاهی که ارتباط بسیار نزدیکی هم با شاه داشت تا آن هنگام کمترین اطلاعی از این تصمیم شاه پیدا نکرده بود! البته برخی رجال و از جمله شخص امیرعباس هویدا، غیرمستقیم، گویا مدتی قبل از آن تاریخ چیزهایی در باره این طرح شاه بهگوششان خورده بود؛ ولی اینکه نهایتاً این ایده شاهانه بهچه ترتیبی پیاده خواهد شد چیزی نمیدانستند. شاه طی چند دهه گذشتهِ سلطنتِ خود بارها و بارها از نظامهای تکحزبی که اکثرشان در کشورهای کمونیستی فعال بودند، اعلام برائت و حتی انزجار کرده بود. اما هر چه زمان بیشتری سپری میشد بهویژه بهدلیل بیاعتنایی کلیت جامعه ایرانی بهآن نظام تشریفاتی و حکومتساخته حزبی، که خود را نهنماینده مردم بلکه برآورنده فرامین اعلیحضرت همایونی میدانست که چنان هم بود! شاه درمییافت که نظام دوحزبی و چندحزبی او، آن کارآیی و انتظاری که از آن داشت، برآورده نکرده و بلکه بهدلیل سوءعملکرد، حتی بر دامنه مشروعیتزدایی و مقبولیتزدایی از کلیت رژیم استبدادگرا، سرکوبگر، مردمگریز و قانونستیزِ او، در میان مردم ایران افزوده است. شاه بهویژه از اوایل دهه 1350 نسبت بهعملکرد و جایگاه حزب اقلیت مردم سخت سوءظن پیدا کرده بود؛ تا جایی که گاه مالیخولیاییگونه تصور میکرد دستگاه رهبری آن حزب، که دستساخته خودش هم بود، با انتقادِ گاه و بیگاهِ از دستگاه دولت و حزب ایران نوین، عملاً دارد از برنامهها و طرحهای ریزوکلانِ خود او در اداره امور کشور انتقاد میکند! و اینها برای شخص اعلیحضرت همایونی که در آن برهه دیگر در مسیر کمترکنترلشونده استبدادگرایی و دیکتاتوری گام نهاده بود، گران میآمد! او که در آن برهه دیگر همان انتقادات بلااثرِ حزب اقلیتش را هم مانعی بر سر شیوه استبدادگرایانه حکمرانیاش تصور میکرد، حتی چندباری هم، متوهمانه و بلاهتآمیز، بهشخص اسدالله علم وزیر دربارش گفته بود که نسبت بهرویکرد کلی آن حزب مشکوک است و تصور میکند توسط عناصر خارجی هدایت میشود! آنچه بود، شاه در اواخر سال 1353، که افزایش تدریجی ولی مداوم قیمت نفت هم او را بیش از پیش سرمست از قدرت و عظمتطلبیِ متوهمانه کرده بود، بر آن شد، همان نظام حزبیِ سراسر فاقد مشروعیت و مقبولیتِ عمومیاش را هم از میان بردارد و با تأسیس حزب واحد رستاخیز، لابد، خیالش راحتتر بشود که از آن پس، دیگر هیچکس از کارگزاران حکومتِ فردی و مشروطهستیز و مردمگریزِ او، ولو، بهصورت تظاهر، در جایگاه حزب مخالفِ دولت و حاکمیت ظاهر نخواهد شد تا جایگاه قدرقدرتی و بلامنازع او در هدایتِ امور ریزوکلان نظامِ تحت سیطرهاش را مورد پرسش قرار دهد! در واقع او، در این اواخر، انتقاد حزب اقلیت از دولت هویدا را هم تحمل نمیکرد و بهنوعی توهین و انتقاد از شخص خودش ارزیابی میکرد! که البته بهدرستی هم معتقد بود دولت فقط منویات حضرت ایشان را اجرا میکند، که چنان هم بود! شاید هم شاه تصور میکرد با تأسیس حزب واحد رستاخیز و عضویت ولو اجباری مردم ایران در آن حزب، کنترل فائقهای بر کلیت جامعه ایرانی، در داخل و خارج از حاکمیت، پیدا خواهد کرد!
پرسش 3: تاسیس این حزب، تا چه حد مورد تأیید قدرتهای غربی بود؟
پاسخ پرسش 3: تا جایی که اسناد و منابع موجود نشان میدهد انحلال احزاب رسمی قبلی و تأسیس حزب واحد رستاخیز در اسفند 1353، بهطور رسمی، از سوی قدرتهای غربیِ دخیل در امور ایران، نه تأیید شد و نه مورد انتقاد قرار گرفت. قراین بسیاری وجود داشت که نشان میداد، حداقل از سالهای پایانی دهه 1340 بدانسو، قدرتهای غربی و بهویژه انگلیس و آمریکا، بهرغم آنکه، دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی آنها، گزارشاتی آسیبشناسانه پیرامون وضعیتِ سیاسی و اجتماعی و امنیتیِ رژیم پهلوی، تهیه میکردند، در مجموع، بهاین تصور نزدیک شده بودند که، موقعیت آن حکومت در ایران، از ثبات بسندهای برخوردار است و خیلی خود را درگیر مسائل مبتلابهِ سیاسی و اجتماعیِ درون و بیرون از حاکمیت در ایران، نمیکردند. بهعبارتی بهنوعی، حس استقلال و خودفرمانی سیاسی را بهشخص شاه و کلیت حاکمیت او القاء کرده بودند و همینکه منافع و علایق سیاسی، اقتصادی و امنیتیِ آنها در ایران تأمین بود، دیگر، علاقه نداشتند، شاه را که حس (ولو متوهمانه و ابلهانه) قدرقدرتی و استقلال رأی و ثباتِ سیاسی میکرد، با هشدارها و اندرزهای سیاسی، امنیتی و اطلاعاتیِ خود، بهاصطلاح برنجانند.
پرسش 4: در اسناد و گزارشات سفارتخانه ها و ناظران خارجی از چه منظر به این حکومت داری تک حزبی در ایران پرداخته شده است؟
پاسخ پرسش 4: در مجموع، سفارتخانهها و ناظران خارجیِ وقت، که شاهد انحلال احزاب پیشین و تأسیس حزب واحد رستاخیز در ایران بودند، نگاه و رویکرد مثبتی بهاین اقدام شاه نداشتهاند. بهطور کلی این نگرش در گزارشات و خاطرات و یادداشتهای باقیمانده از سفارتخانهها و ناظران خارجی منعکس شده است که تکحزبی شدن ایران، وضعیت سیاسی و اجتماعی جاری و ساری در کشور را، بهمراتب متصلبتر کرده و انسداد سیاسی و اجتماعیِ روزافزونتری را بر جامعه ایرانی حاکم خواهد کرد.
پرسش 5: جایگاه حزب رستاخیز در نظامهای حزبی و نحوه شکلگیری آن چه طور بود؟
پاسخ پرسش 5: هنگامی که شاه بهیکباره و بدون اطلاع قبلی بهتأسیس حزب واحد رستاخیز فرمان داد، نظامهای تکحزبیِ فعال در کشورهای کمونیستی و مارکسیستی مهمترین و شناختهشدهترین نظامهای تکحزبی سیاسی جهان محسوب میشدند. اما آنچه تحت عنوان نظام تکحزبی رستاخیز در ایران تأسیس شد، نه در ماهیت و محتوا و نه در صورت و ساختارِ تشکیلاتی و سیاسی، کمترین ارتباط و همانندیای با نظامهای تکحزبی کمونیستیِ جهان نداشت. طی چند سال تداوم فعالیت حزب رستاخیز هم، هیچگاه، این حزب از مبانی فکری، سیاسی و ایدئولوژیکیِ قابل اعتنایی برخوردار نگردید؛ و علاوه بر کلیت جامعه ایرانی، حتی از سوی کارگزاران برجسته حاکمیت هم، خیلی جدی و بااهمیت تلقی نشد. در واقع هم این تشکل بهاصطلاح حزبی، که پیش از اعلام تأسیس، کمترین مطالعهِ کارشناسانه فکری، سیاسی و تشکیلاتی، پیرامون آن صورت نگرفته بود، فاقد کمترین پشتوانهِ عقلانی و منطقیِ سیاسی و ایدئولوژیکی، در جامعه ایرانی بود و هر گاه اراده استبدادگرایانه و خودکامانهِ مستبدِ متوهمِ وقت نبود، حتی نزدیکترین کارگزاران حاکمیت هم، حاضر نمیشدند، در چارچوب آن مولود ناقصالخلقهِ بیسروسامانِ فاقد وجاهتِ سیاسی، اجتماعی و فکری، وقت تلف کنند! حاصل اینکه، حزب واحد رستاخیز کمترین نسبتِ سیاسی، اجتماعی، فکری، فرهنگی و ایدئولوژیکی، با نظامهای تکحزبیِ فعال در کشورهای مختلف جهان (کمونیستی و غیرکمونیستی که بهشیوهای استبدادگرایانه و مطلق اداره میشدند) نداشت.
پرسش 6: ابزارهای تبلیغاتی حکومت پهلوی برای فراگیر کردن حزب رستاخیز چه بود؟
پاسخ پرسش 6: واقعیت این است که در آن برهه زمانی، میشود گفت، تمام ابزارهای تبلیغات، در داخل کشور، در کنترل انحصاریِ دولت و حاکمیتِ وقت قرار داشت. در آن برهه زمانی که شاه در اوج قدرت استبدادگرایانه و سرکوبگرانه خود بود، همه روزنامهها و نشریاتِ ادواری که در تهران و سایر شهرها و استانهای کشور چاپ و منتشر میشدند، در شرایط سانسور شدید و بدون اغماضی که از سوی ساواک و دیگر دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی و سیاسی- اداری اعمال میشد، بهندرت میتوانستند از خطوط قرمز تعیینشده توسط حاکمیت عبور کنند. بهویژه چند ماه قبل از تشکیل حزب رستاخیز و در اواسط سال 1353 حدود 63 نشریه و روزنامه بهبهانههایی واهی برای همیشه توسط حکومت تعطیل شدنده بودند و در آستانه تشکیل حزب رستاخیز، محتوای نوشتاری و تصویری تمام نشریات و روزنامههای موجود فقط و فقط در چارچوب سیاستهای حکومت وقت امکان چاپ و نشر پیدا میکرد. در همان حال، رادیو و تلویزیون هم که مطلقاً تحت کنترل تمام و کمال و دائم حاکمیت فعالیت میکرد. بنابراین، در آستانه تشکیل حزب واحد رستاخیز در اواخر سال 1353 و پس از آن، همه ابزارهای تبلیغاتی رسانهای حاکمیت استبدادگرا و سرکوبگر پهلوی (هم در میان نشریات و روزنامهها و هم رادیو و تلویزیون) در خدمت تبلیغ و ترویج این تحفه سیاسیِ نوینِ اعلیحضرت همایونی قرار گرفتند و در همان حال، همزمان، نشریات جدید دیگری هم که ارگان رسمی حزب رستاخیز در میان اقشار مختلف مردم کشور محسوب میشدند، تأسیس و در خدمت ترویج و تبلیغ برنامهها و اهدافِ سیاسی، فرهنگی و اجتماعیِ حزب رستاخیز قرار گرفتند؛ که البته، عموماً جنجالسازیهای رسانهای و طبلهای بهاصطلاح توخالیای بیش نبود و اکثریت مردم ایران، کمترین شأن و اعتباری برای دستگاهها و ابزارهای تبلیغاتی و رسانهای آن حزب قائل نشدند.
پرسش 7: بازتاب تاسیس حزب رستاخیز در میان مخالفان و طرفداران رژیم پهلوی چگونه بود؟
پاسخ پرسش 7: مخالفان و منتقدان رژیم پهلوی در میان جریانها و احزاب سیاسی مختلف (که بهطور مشخص شامل چهار نحله فکری- ایدئولوژیکی و سیاسیِ اسلامگرایان، ملیگرایان لیبرال، جریان چپ و جریان موسوم بهالتقاطی و ترکیبی را در برمیگرفت)، صراحتاً عضویت در این حزب را تحریم کردند و بهانحاء گوناگون، اقدام شاه در تأسیس حزب رستاخیز را گامی دیگر در مسیر تشدید استبدادگرایی، قانونستیزی، مشروطهگریزی و بهطور کلی تبهکاری سیاسی و اجتماعی ارزیابی کردند. از جمله آیتالله خمینی رهبر جریان اسلامگرای مخالف رژیم پهلوی که در آن زمان در تبعید عراق بهسر میبردند در پاسخ بهپرسش شمار زیادی از پیروان سیاسی و شرعی خود که خواستار روشن شدن تکلیف اسلامگرایان در قبال این حزب جدیدالتأسیس رژیم پهلوی شده بودند، با صدور یک اعلامیه، با نکوهش رژیم پهلوی، بهصراحت هر گونه عضویت مردم در آن حزب را تحریم کردند. ضمن اینکه اکثریت بزرگی از مردم کشور هم بهرغم آنکه ارتباطی تشکیلاتی و حزبی با احزاب و جریانهای سیاسی مخالف وقت نداشتند، ولو صوری، اساساً در آن حزب عضو نشدند. اما، در پاسخ بهقسمت دوم سئوال شما، باید عرض کنم، حتی در میان حامیان و وفاداران بهرژیم پهلوی هم رقم کسانی که بهطور واقعی و قلباً از این حزبسازی جدید شاه استقبال کنند بسیار بسیار اندک بود. تقریباً قریب بهتمام کسانیکه، تا قبل از آن در احزاب رسمی قبلی عضویت داشتند، طبق تکلیفی که شاه کرده بود، بهسرعت عضویت قبلی خود در احزاب شاهپسند قبلی را بهحالت تعلیق درآورده و در این مولود جدید عضویت یافتند بلکه بتوانند در این بازی مشمئزکننده حزبی جدید هم جایگاه شغلی و اداری و کاری خود را، در سطوح مختلف دولت و حاکمیت، حفظ کنند. تقریباً تمام کارگزاران ریزودرشت حاکمیت در دولت و مجلسن شورای ملی و کارخانجات و سازمانهای دولتی و امثالهم، ناگزیر از اجرای فرمان شاه، بهسرعت ورقه عضویت در حزب رستاخیز را تکمیل کردند، بدون آنکه قریب بهاکثر آنان، اعتقادی بهمبانی فکری، سیاسی و ایدئولوژیکیِ این مولود جدید اعلیحضرت همایونی داشته باشند! یا حتی کمترین باوری بهامکان موفقیت آن حزب در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور داشته باشند! علیایحال تا مدتها بازار ریاکاری، تملق و چاپلوسی و سبقتجویی بر یکدیگر برای پر کردن برگه عضویت در حزب اعلیحضرتپسند رستاخیز ملت ایران (که جز نام مطلقاً ارتباطی با ملت ایران نداشت)، ولی گستاخانه همه مردم ایران را مؤظف و مکلف و بلکه حکم کرده بود در اولین فرصت در آن عضو شوند! در میان رجال، کارگزاران، دولتمردان، مدیران ریزودرشت وزارتخانهها و کارخانجات و سازمانهای دولتی و غیره، رواجی سرسامآور و مشمئزکننده پیدا کرد!
پرسش 8: با وجود زرق و برق تبلیغات و فریبندگی شعارها و ... برای راه اندازی این تک حزب شاه ساخته رستاخیز، چرا عضوگیری با مشکل مواجه شد و ناگزیر به اتخاذ سیاست عضویت اجباری در این حزب، شدند؟
پاسخ پرسش 8: واقعیت این است که در آستانه تأسیس حزب واحد رستاخیز در اواخر سال 1353، کلیت رژیم استبدادگرا، مشروطهستیز، مردمگریز و البته بهشدت فاسدِ پهلوی، در نزد اکثریت مردم ایران، مشروعیت و مقبولیتِ سیاسیِ خود را کاملاً از دست داده بود. حتی در همان برهه هم که تا شکلگیری اولین تحرکات و ناآرامیهای سیاسی و انقلابی در سال 1356، دو سه سالی وقت باقی بود، در مجموع، جامعه ایرانی از اصلاحپذیری رژیم پهلوی و بازگشت آن بهشیوه صواب سیاستورزی در چارچوب قانون اساسی مشروطه و متمم آن کاملاً ناامید شده بودند و هیچ تصور نمیکردند که بشود در چارچوب آن نظام فعالیت سیاسی و اجتماعیِ قانونی و مدنیِ مسالمتآمیز انجام داد. در آن میان، انحلالِ همان احزاب رسمیِ حکومتساختهِ قبلی و اعلام یکباره تأسیس حزب واحد رستاخیز از سوی شاه، بیش از پیش بر دامنه مخالفت و بلکه نفرت عمومی از کلیت رژیم پهلوی و شخص شاه افزود. بههمین دلیل، اکثریت بزرگی از مردم ایران، مطلقاً حاضر نشدند ولو برای حفظ ظاهر و در امان ماندن از تهدیدات پیدا و پنهان دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی و سیاسی و غیره، دفتر یا ورقه عضویت در حزب رستاخیز را امضاء کنند! اکثری از همان کسانیهم که بهانحاء گوناگون برگه عضویت در حزب رستاخیز را امضاء کردند از سر ناگزیری و اجباری بود که بهدلایل شغلی و کاری و امثالهم آنها را ناچار بهپر کردن صوری و ظاهری ورقه عضویت در حزب کرده بود. وفادارترین و مشتاقترینِ اعضای حزب رستاخیز هم عموماً کسانی بودند که صرفاً جهت حفظ و تقویت جایگاه سیاسی و مدیریتی و شغلی و اداری خود در شئون و سطوح گوناگون، چارهای جز عضویت در آن حزب پیش رویشان وجود نداشت! تا جایی که اسناد و منابع موجود نشان میدهد حتی نزدیکترین افراد بهدربار و حاکمیت هم اعتقادی قلبی و واقعی بهمبانی فکری و سیاسی و ایدئولوژیکی حزب رستاخیز نداشتند.
پرسش 9: عضویت اجباری در حزب رستاخیز چه تبعاتی داشت؟ (از منظر واکنشهای مردمی)
پاسخ پرسش 9: شاه در همان جلسه بعد از ظهر روز یکشنبه 11 اسفند 1353 ضمن اعلام تشکیل حزب رستاخیز، تمام مردم ایران را مکلف و مؤظف ساخت، که در اولین فرصت، بروند و در آن حزب عضو شوند. او تهدید هم کرد کسانی که نخواهند در حزب رستاخیز عضو شوند نمیتوانند خود را ایرانی بدانند. او پیشاپیش مدعی هم شد کسانی که با حزب رستاخیز از در مخالفت برآیند بیوطن هستند و اضافه کرد برای خروج بدون هزینهِ مخالفان حزب رستاخیز از کشور تسهیلاتِ لازم برقرار خواهد شد! علیایحال، همچنان که قبلاً هم عرض کردم، حتی در میان اکثر قریب بهتمام کسانی هم که بهانحاء گوناگون، گزیر یا ناگزیر از پر کردن ورقه عضویت در حزب رستاخیز شدند، کمترین اعتقاد و اعتنایی بهمبانی فکری و سیاسی آن حزب وجود نداشت و ریاکاری و سودجویی و ترس از حاکمیت (و بهتبع آن شری که ممکن بود در شئون و سطوح گوناگون بهخاطر عدم عضویت در حزب رستاخیز دامنگیر آنان شود) موجبات عضویت عموماً صوری آنها را در حزب مذکور فراهم کرده بود. ضمن اینکه میلیونها ایرانی، برغم تمام تبلیغات و تهدیداتی که صورت گرفته و میگرفت هیچگاه در آن حزب عضویت پیدا نکردند.
پرسش 10: حزب رستاخیز چه نقشی در سیاست داخلی و تکوین ساخت قدرت مطلقه مابین سال های 57-1353 ایفا نمود؟
پاسخ پرسش 10: بهگمان من، تأسیس حزب واحد رستاخیز، عملاً، تغییری جدی و قابل اعتنا، در ساختار و رابطه کلی قدرت و حاکمیتِ استبدادگرا و مشروطهستیز و مردمگریزِ پهلوی ایجاد نکرد. اگرچه علیالظاهر شاه نظام چند حزبی گذشته را منحل و نظامی تکحزبی را جایگزین آن ساخت؛ اما، در عرصه عمل، تفاوت معناداری در این فعل و انفعالات و آمدوشدهای علیالظاهر حزبی و سیاسی، رخ نداد. تقریباً همه اعضای تأثیرگذار حزب رستاخیز را همان اعضا و گردانندگان احزاب رسمی منحل شده پیشین تشکیل میدادند و اکثر کسانی هم که در چارچوب عضویت در حزب رستاخیز، در بدنه دولت و حاکمیت حضور داشتند و یا کسانیکه در انتخابات دوره 24 وارد مجلس رستاخیزی شورای ملی شدند، همان افرادی بودند که پیش از آن در دولت و بدنه حاکمیت و البته در میان نمایندگان مجلس شورای ملی گذشته حضور داشتند! در آن میان، آنچه غایب بود و این غیبت البته طولانی بود، اکثریت تعیینکننده مردم ایران بودند، که برای احزاب گذشته و این حزب جدیدالتأسیس اعلیحضرت همایونی کمترین اعتبار و شدنی قائل نبوده و نشدند و بلکه بیش از پیش از کلیت رژیم پهلوی مشروعیتزدایی و مقبولیتزدایی کردند. در آن میان، شخص شاه هم، کماکان، نظیر آنچه در برهه فعالیت احزاب چندگانهِ منحل شده، در کلیت حاکمیت، اعمال انحصاری قدرت و سلطه میکرد، در این برهه جدیدِ رستاخیزی هم، بر همان نهج انحرافآمیز و ناصواب سابق استوار باقی ماند!
پرسش 11: دلایل ناکامی و فروپاشی نهایی حزب رستاخیز ملت ایران چه بود که نهایتا چراغ بیفروغ حزب رستاخیز خاموش شد؟ (از منظر ماهیت و عملکرد)
پاسخ پرسش 11: همچنان که قبلاً هم اشاره کردم، در آستانه تشکیل حزب رستاخیز، کلیت رژیم پهلوی در نزد اکثریت جامعه ایرانی، مشروعیت و مقبولیت خود را از دست داده بود. انحلال همان احزاب فرمایشیِ چندگانه قبلی (که ولو بهظاهر مدعی مبارزات حزبی در چارچوب قانون اساسی مشروطه بودند ولی ملت ایران بهحق کمترین اعتبار قانونی مشروعیتبخش برایشان قائل نبود) و تأسیس حزب واحد رستاخیز که حتی همان ظاهر نمادین قانون اساسی مشروطه و متمم آن را هم نقض و بیاعتبار میکرد، بیش از پیش، بر دامنه نفرت عمومی از رژیم پهلوی افزوده و مردم ایران را بر این باور نزدیکتر کرد که آن رژیم قانونستیز و استبدادگرای تبهکار، حتی گستاخانهتر از گذشته، حقوق اساسی مردم ایران را نقض و پایمال خواهد ساخت. در چنان وضعیتی که اکثری از تمام کسانیکه بهآن حزب پیوسته بودند، کمترین اعتماد و ایمان فکری و سیاسی بهآن نداشتند، هر چه زمان بیشتری سپری میشد، ناکارآمدی و فساد دامنگیر کلیت حزب (که اکثر رهبران و گردانندگان و اعضای برجسته و مهم آن در ارکان و ساختار حاکمیت و دولت و مجلس حضور و نفوذی تعیینکننده داشتند)، بیش از پیش، جلوهگر میشد. در شرایط غیبت ملت ایران، تأسیس حزب رستاخیز، بهدلایل گوناگون، بهمراتب بر دامنه فساد، ناکارآمدی، رخوت و تعارضات درونیِ کلیتِ حاکمیت افزود. چنان بود که وقتی بهتدریج تحرکات و ناآرامیهای سیاسی و اجتماعیِ مردم ایران در سال 1356 روندی سراسر گسترشیابنده پیدا کرد، حزب رستاخیز، نه فقط نتوانست در دفاع از موجودیت رژیم پهلوی گامی مؤثر بردارد بلکه خود بهیکی از عوامل مهم سقوط حکومت تبدیل شده بود.
پرسش 12: آیا میتوان گفت تأسیس حزب رستاخیز از جمله بسترهای سلبی انقلاب اسلامی بود که به روند انقلاب سرعت بخشید؟
پاسخ پرسش 12: واقعیت این است که بعد از کودتای 28 مرداد 1332، رژیم پهلوی، آشکارا در مسیر قانونگریزی، مردمستیزی و از میان برداشتن حقوق و منافع اساسی ملت ایران در چارچوب قانون اساسی مشروطه گام نهاد و هر چه زمان بیشتری سپری شد بر خیرهسری سیاسی خود و دامنه استبدادگرایی و سرکوبگرییها و نقض حقوق سیاسی و اجتماعی ملت ایران، در شئون و سطوح مختلف، افزود. در تمام سالهای بعد از کودتای 28 مرداد و بهویژه بعد از سرکوبگریهای خونین سالهای نخست دهه 1340 بدانسو، دیگر، هیچ حزب یا جریان سیاسیِ مستقلِ از حکومتِ استبداگرای پهلوی، اجازه فعالیت سیاسی و اجتماعی مسالمتآمیز در عرصه کشور پیدا نکرد و حتی همان احزاب حکومتساخته مردم و ایران نوین هم که نمایشی تهوعآور و مضحک از دموکراسی شاهانه را بهاجرا درمیآوردند، در شرایط مبسوطالید بودن شخص شاه در امور ریزوکلان کشور و حاکمیت، کمترین نقشی در اداره امور ایفا نمیکردند. با انحلالِ بهفرموده همان احزاب بیخاصیت و تأسیس حزب واحد رستاخیز، حتی دریچه همان نمایش مضحک مشروطهگریِ حکومتی هم بسته شد و انسداد تبهکارانه سیاسی، بیش از پیش، در عرصه کشور چهره گشود. در چنان وضعیت نومیدکنندهتری هم بود که وقتی در سال 1356 ناآرامیهای سیاسی و اجتماعی، رو بهگسترش نهاد، حزب رستاخیز، بهمثابه نماد و مصداق بارزِ شکلگیریِ اوج استبداد و قانونستیزیِ حاکمیتِ پهلوی، بهمراتب بر دامنه نفرت عمومی از حکومت افزود. در همان راستا هم بود که در سالهای 1356- 1357 و تا زمانی که حزب رستاخیز نهایتاً در 11 مهر 1357 ناگزیر منحل اعلام گردید، حمله بهساختمانها و مراکز استقرار تشکیلات حزب رستاخیز در سراسر کشور، از مهمترین اهداف انقلابیونِ محسوب میشد! بهعبارت دیگر، در برهه ناآرامیهای سیاسی و انقلابی سالهای 1356- 1357، حمله بهمراکز و ساختمانهای حزب رستاخیز در شهرهای مختلف ایران، بهمثابه نمادی از حمله بهکلیت حاکمیت پهلوی، در میان انقلابیون از اقشار مختلف، اولویت پیدا کرده بود که بهدرستی، تأسیس آن حزب را مصداق بارز تعرض رژیم پهلوی بهحقوق اساسیِ سیاسی و اجتماعی مردم ایران ارزیابی میکردند. بهدلیل همین تنفر عمومی از حزب رستاخیز هم بود که وقتی کابینه جمشید آموزگار در 5 شهریور 1357 ناگزیر سقوط کرد و جای خود را بهکابینه جعفر شریفامامی داد، دیگر هیچکس در دولت و حاکمیت حاضر نشد مسئولیتی در قبال حزب رستاخیز برعهده بگیرد و شریفامامی بههدف کنترل اوضاع اجتماعی و سیاسی و کاستن از دامنه اعتراضات انقلابی مردم ایران، از حزب رستاخیز سلب مسئولیت کرد تا آنکه نهایتاً در 11 مهر 1357 رسماً حزب رستاخیز را منحل کردند بلکه از شرش خلاص شوند!!
مظفر شاهدی...
ما را در سایت مظفر شاهدی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mozaffarshahedio بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 29 فروردين 1402 ساعت: 16:36