چرايي و چگونگي وقوع كودتاي سوم اسفند 1299
در گفتگو با دكتر مظفر شاهدي
گفتوگو از: عليرضا رضايي
پرسش 1: وضعيت اجتماعي جامعه ايران در زمان كودتا چگونه بود؟
پاسخ پرسش 1: بسم الله الرحمن الرحيم. وقتي كودتاي سوم اسفند 1299 در ايران رخ داد، حدود 2 سال و 3 ماه از پايان جنگ جهان اول سپري ميشد. جنگ جهاني اول در 11 نوامبر 1918 برابر با 19 آبان 1297 و 6 صفر 1337 رسماً پايان يافت و كودتا در 3 اسفند 1299 برابر با 22 فوريه 1921 و 13 جماديالثاني 1339 در ايران بهوقوع پيوست. بايد عرض كنم، در طول دوره جنگ جهاني اول، عمدتاً و بلكه اساساً بهدليل حضور تجاوزكارانه نيروهاي متخاصم در جنگ، در بخشهاي مختلف ايران، لطمات و آسيبهاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و امنيتي فراواني بهجامعه ايران وارد شده بود. با اين احوال، بهدنبال پايان جنگ، بحرانهاي دامنگير مردم ايران، باز هم عمدتاً بهدلايل خارجي، ادامه يافت. بهرغم عقبنشيني نيروهاي روسي، بالاخص نيروهاي انگليسي، در بخشهاي زيادي از خاك ايران بهحضور تجاوزكارانه خود ادامه دادند. در آن ميان، بر اثر شيوع گسترده بيماريِ هنوز ناشناخته آنفلوآنزا (كه از طريق نيروهاي خارجي وارد ايران شده بود)، طي دو ساله متعاقب پايان جنگ جهاني اول، صدها هزار تن از مردم ايران، جان خود را از دست دادند. لازم بهيادآوري است كه ويروس آنفلوآنزاي مذكور در اصل از خاك آمريكا و از طريق نيروهاي آمريكايي بهبخشهاي مختلف اروپا و از جمله اسپانيا سرايت كرد و اينهم كه ويروس آنفلوآنزاي يادشده بهآنفلوآنزاي اسپانيايي معروف شده است، بهاين دليل است كه اولين بار، اين ويروس از طريق سربازان آمريكايي در آن كشور شيوع پيدا كرد و چون هنوز منشأ بيماري مشخص نبود، چنان تصور شد كه خود كشور اسپانيا منشأ بروز آن ويروس بوده است. عليايحال، بهرغم اين مشكلات و بحرانهايي كه عمدتاً از سوي عوامل و كشورهاي خارجي بر كشور ما تحميل شده بود، دلايل بسياري وجود داشت كه نشان ميداد، هرگاه، مداخلات و خصوصاً حضور استعماري بريتانيا در ايران ادامه پيدا نميكرد، جامعه ايراني، قادر بود، بر مشكلات و بحرانهاي سياسي، اقتصادي و امنيتي داخلي فائق آمده و فرايند بازسازي و تقويت همبستگي ملي و سياسي خود را در چارچوب نظام مشروطه حكومت بهانجام رساند. در واقع هم در آن برهه، جامعه ايراني، در كليت خود، نسبت بهمداخلات و تجاوزكاريهاي خارجي، بهويژه نسبت بهحضور استعماري بريتانيا در ايران، سخت بهنظر سوء و بلكه نفرت مينگريست و در تلاش بود، با پايان دادن بهمداخلات آن كشور در ايران، پايههاي استقلال و امنيت ملي داخلي خود را تقويت كند. بر همين اساس هم بود كه وقتي بحث قرارداد استعماري 1919 مطرح شد (از اقليت دولتمردانِ وابسته و نزديك بهسياست بريتانيا در ايران كه بگذريم)، با مخالفت شديد كليت جامعه ايراني مواجه شد كه آن قرارداد را بهدرستي، توطئهاي خطرناك، براي سلطه تمام و كمال انگليس بر ايران ارزيابي ميكردند و همچنان كه ميدانيم با مقاومت و اعتراضات شديد اقشار مختلف مردم كشور، اين توطئه انگليسيها، براي تسلطِ همهجانبه بر ايران با شكست و ناكامي روبرو گرديد. همه اينها نشان ميداد كه جامعه ايراني، بهرغم تمام زخمها، آسيبها و فشارهاي غيرانسانياي كه از حضور تجاوزكارانه بيگانگان متحمل شده بود، با ناكام گذاشتن توطئه قرارداد 1919، تلاش دارد، سرنوشت و آينده سياسياش را، خود تعيين كند. بنابراين، در فاصله قرارداد 1919 (كه در 17 مرداد 1298 برابر با 9 اوت 1919 ميان سرپرسي كاكس و ميرزاحسنخان وثوقالدوله و البته با اخذ رشوههاي كلان از انگليسيها منعقد گرديد) تا كودتاي 3 اسفند 1299، جامعه ايراني، بههيچ وجه، انتظار نداشت، توطئهاي جديد و اينبار در قامت يك كودتاي نظامي، حيات سياسي، اجتماعي آن را از مسير طبيعي فرايند سياستورزي و حكمرانيِ قانوني منحرف سازد.
پرسش 2: انگليس با فراهم كردن مقدمات كودتا قصد داشت الگوي چه كشورهايي را در ايران پياده كند؟
پاسخ پرسش 2: برغم آنكه جنگ جهاني اول با پيروزي متفقين بهپايان رسيد، اما، وضعيت جهان و از جمله بخشهاي مختلف آسيا و خاورميانه، تحولات و تغييراتي جدي را از سرگذرانيده بود. بهويژه، با سقوط حكومت تزارها در روسيه و پيروزي انقلاب بلشويكي در آن كشور، مواجههِ ناگزيرِ انگلستان با آن كشور، در بخشهاي مختلف جهان، با پيچيدگيها و بلكه دشواريهاي فزونتري روبرو شده بود. بالاخص اينكه، شوروي، آشكارا، خود را منادي ايدئولوژي بهاصطلاح رهايي بخش و عدالتخواهانه كمونيسم معرفي كرده و بهملتها و كشورهاي مختلف جهان، نويد آزادي و رهايي از چنگ كشورهاي استعماريِ وقت، ميداد كه البته انگليس در رأس تمام كشورهاي استعماري جهان جاي داشت. در چنين شرايطي بود كه انگليسيها، بهجد، در تلاش بودند، حضور و نفوذِشان در كشورهاي مختلف تحت سلطه خود (در بخشهاي مختلف جهان و از جمله آسيا و ايران) را، ولو، در چارچوب قراردادهاي جديد يا تشكيل حكومتهاي وابسته يا حتي بهشكل همان قالب سنتي پيشين، حفظ و تقويت كند. در اين مسير، البته كشورها و سرزمينهاي تحت سلطه مستقيم و غيرمستقيم انگليس، بنابر شرايط مختلف داخلي و منطقهاي، نيازمند در پيش گرفتن الگوهاي سلطهِ متفاوتي بودند. بر همين اساس هم بود كه، وقتي الگويِ استعماريِ قرارداد 1919، كه مستلزم، سلطه مستقيم انگليس بر مقدرات ايران بود، با ايستادگي ملت ايران، با شكست مواجه شد؛ انگليسيها توطئه بهراه انداختن كودتايي نظامي را مورد توجه قرار دادند تا، اينبار، عليالظاهر، در پوشش يك حكومتِ مستقلِ و غيروابسته، بهشيوهاي غيرمستقيم، حضور استعماري خود را در ايران تداوم بخشند. در ادبيات سياسي آن روزگار هم، واقعه كودتا، بهمثابه، ابزار استعمار غيرمستقيم، تبيين و تحليل شده و شخص رضاخان، در واقع، عامل بريتانيا در ايران نشان داده شده است.
پرسش 3: براي غرب (بريتانيا) بودن قاجار يا روي كار آمدن پهلوي چه تفاوتي دارد؟ چون بهظاهر براي بريتانيا وابسته كردن كار سختي نيست؟
پاسخ پرسش 3: همچنان كه قبلاً هم اشاره كردم، با پايان جنگ جهاني اول و تغيير و تحولاتي در ژئوپلتيك منطقه و جهان شكل گرفته بود؛ و بهتبع آن، ادامه وضعيت سابق، ديگر در اين موقعيت منطقهاي و جهاني نوين امكان نداشت. در آن ميان، شاهان قاجار، بهرغم ضعف و گرفتاريهايي كه داشتند، هيچگاه، در باطن امر، از حضور استعماري و سلطهجويانه انگليسيها در ايران حمايت نميكردند. بالاخص پس از انقلاب مشروطيت، كه نظامِ سياسي سنتي پيشين، الزامات قانوني جديدي را پذيرفت و شاهان قاجاريه برخلاف گذشته، بهعنوانِ نمادِ تشريفاتي حكومت مشروطه، شناخته شدند؛ ديگر عملاً، سخن گفتن از نقش و جايگاه اقتدارگرايانه و تصميمساز حكومتِ سلسله قاجاريه در ايرانِ پسامشروطه، در تحولات سياسي و اجتماعي ايران جايي نداشت. بنابراين، در اين برهه جديد، كشورهايي مانند انگلستان، كه كماكان سوداي تداوم سلطه خود بر ايران را داشتند، ديگر نه با شاهان مبسوطاليد و خودكامه قاجاريه، بلكه با نظامِ هرچند ضعيف و ناتوانِ مشروطهِ پارلماني، در ايران، مواجه بودند. بنابراين، چنان هم نبود كه ولو، با وابسته شدن شاهانِ اخيرِ قاجار بهانگليس، كه هيچگاه هم تحقق نيافت، هيأت حاكمه آن كشور، بتواند، بياعتنا بهآنچه در مجلس شوراي ملي و دولتهاي وقت ميگذشت، آن خواستها و علايقِ سياسي، اقتصادي و نظامي- امنيتي پيشين خود را، بيسروصدا، بهمورد اجرا بگذارد. ضمن اينكه، در جريان قرارداد 1919 شاهد بوديم، احمدشاه بهرغم تمام ضعفهايي كه داشت، البته عمدتاً بهدليل ترس از افكار عمومي جامعه ايراني و تبعاتِ سياسي و اجتماعيِ پيشپينيناپذيري كه براي او داشت، از موافقت با آن قرارداد، اجتناب كرد. بههمين دليل هم بود كه وقتي قرارداد 1919 شكست خورد، هيأت حاكمه انگليس، تا حد زيادي، از اينكه، علايق و خواستهاي سياسي، نظامي، امنيتي و اقتصادي- تجاري خود را در ايران، در چارچوبِ همان نظام سياسيِ مشروطه (ولو نيمبند) جاري و ساري در كشور، دنبال كند، نوميد شد. انگليسيها چنان احساس ميكردند كه نظام سياسي وقت ايران ديگر از ظرفيتِ سياسي، اجتماعي، اقتصادي و البته نظامي و امنيتي لازم و بسنده براي تضمينِ منافع و اهدافِ گستردهِ آتيِ آن كشور در ايران برخوردار نيست. بالاخص اينكه، اينك، با سلطهِ بلشويكها بر روسيه و مقدمات تشكيل حكومت شورايي در آن كشور، كه خود را منادي آزادي و رهايي كشورهاي اقماري و پيراموني از سلطهِ استعمار مينماياند، انگليسيها، نگران بودند، مبادا، تدوام وضعيتِ جاري و ساريِ در ايران، در آيندهاي قابل پيشبيني، موجبات نفوذ و سلطه شوروي و احياناً كمونيستهاي تحت حمايت آن كشور را در ايران فراهم بياورد. بههمين دليل هم بود، كه انگليسيها، تداوم حضور استعماري خود در ايران را نيازمند تغييراتي كمابيش ساختاري در نظامِ سياسيِ ايران ميدانستند. نظامي سياسي كه، در عرصه خارجي، مانع از نفوذ و حضور احتماليِ ايدئولوژيها و سياستهاي رقيب در داخل ايران شود و از سوي ديگر، با سركوب سيستماتيكِ مخالفان و ايجاد امنيتي، ولو گورستاني و پادگاني، منافع سياسي، اقتصادي و امنيتي آن كشور را در ايران تأمين و تضمين كند؛ كودتاي سوم اسفند 1299 در چنين فضايي رخ داد.
پرسش 4: چرا برخي از علما از جمله شهيد مدرس با تغيير سلطنت و روي كار آمدن رضاخان مخالف بودند؟
پاسخ پرسش 4: آيتالله شهيد سيدحسن مدرس، كه بهدنبال كودتاي سوم اسفند 1299، توسط كودتاچيان دستگير هم شده بود، از همان آغاز، سخت نسبت بهانگيزهها و تبعات سوء كودتا، براي حيات سياسي و اجتماعي ايران، نگران بود. تحولات و رخدادهاي بعدي هم بهوضوح نشان داد كه نگرانيهاي شهيد مدرس بيمورد نبود. چهاينكه، كودتاچيانِ تحت فرمانِ نظاميِ رضاخان، كه در دولتهاي بعدي، خود را بهعنوان وزير جنگ هم تحميل كرده بود، خيلي زود، فضاي سياسي و اجتماعي رعبانگيز و ناامنكنندهاي، در كشور ايجاد كردند و بهويژه، مدافعان آزادي و مشروطيت را، در ميانِ اقشار مختلف (دولتمردان، نمايندگان مجلس، روزنامهنگاران مستقل، فعالان سياسي و اجتماعي و نظاير آنها)، مستقيم و غيرمستقيم، تحت فشار قرار دادند. در چنين وضعيتي بود كه شهيد مدرس و البته بسياري ديگر از علما و روحانيون كه از نزديك تحولات و رخدادهاي سياسي و اجتماعي ايران را دنبال ميكردند، درمييافتند كه هدف نهايي رضاخان و حاميان داخلي و احياناً خارجي او، از ميان برداشتن مشروطه و برهم زدن فضاي امن سياسي و اجتماعي و برپاساختن نظامي اقتدارگرا و سركوبگر است. با همين استدلال هم بود كه بالاخص شهيد مدرس در صحن علني مجلس شوراي ملي، سخت در برابر غائله جمهوريخواهيِ رضاخان و حاميان او در داخل و بيرون از مجلس ايستادگي كرد و البته در حمايت از ايشان، اقشار زيادي از مردم تهران و ساير شهرهاي كشور، عمدتاً تحت حمايت و هدايت علما و روحانيون، عليه غائله جمهوريخواهي او بهپا خاستند و نهايتاً هم، طرح جمهوريخواهي مذكور را ناكام گذاشتند كه پيشاپيش آشكار بود، هدف نهايي جمهوريخواهان، نه تأسيس يك نظام جمهوري دموكراتيك در ايران، بلكه، نشاندن مادامالعمر رضاخان در رأس بهاصطلاح حكومت جمهوري! خودخوانده خواهد بود. شهيد مدرس و البته اكثري ديگر از روحانيون هم از چنان نقشهاي كه از طرح جمهوريخواهي دنبال ميشد اطلاع كافي داشتند كه طي يكي دو ساله گذشته، بهوضوح، شاهدِ سياستها و اقدامات مشروطهستيزانه، سلطهجويانه و سركوبگرانه رضاخان و عوامل او بودند. بالاخص اينكه، اين نگران وجود داشت در نظام جمهوري (برخلاف مشروطيت) فرهنگ و مدنيت ديني و مذهبي جامعه ايراني مورد تهاجمِ حكومت قرار گيرد. بر همين اساس هم بود كه وقتي، بهدنبالِ شكست طرح جمهوريخواهي، رضاخان و هواداران او در مجلس و بيرون از مجلس، بهطور پيدا و پنهان، طرحِ انقراض قاجاريه را در دستور كار خود قرار دادند، بار ديگر، شهيد مدرس و ديگران كه دريافته بودند، رضاخان، در درجه اول، هدفِ سلطه استبداديِ تمام و كمال بر مقدرات كشور را دنبال ميكند و با قدرتيابي او نظام مشروطه از عرصه سياسي و اجتماعي ايران رخت خواهد بست و آزاديخواهان و مشروطهخواهان سركوب و از صحنه سياسي و اجتماعي حذف خواهند شد، طرح انقراض قاجاريه و برقراري سلطنت ايران در سلسله پهلوي را توطئه ديگري براي تسلط ديكتاتوري بر مقدرات جامعه ايراني ارزيابي ميكردند. در واقع شبح ديكتاتوري رضاخان و سركوبگري او، پيشاپيش، فضاي اجتماعي و سياسي كشور را در بر گرفته بود.
پرسش 5: نقش روشنفكران در كودتاي سوم اسفند چه بود؟
پاسخ پرسش 5: در واقع بحثِ ضرورت ايجاد يك حكومت مركزي متمركز و قدرتمند در ايران، از مدتها قبل، در اذهان، بخشهايي از روشنفكران، دولتمردان و فعالان سياسي و رسانهاي، ريشه دوانيده بود. بهتدريج، اين تصور در ميان بخشهايي از اليت سياسي و روشنفكران كشور شكل گرفته بود كه در شرايط تدوام بحرانهاي عديده سياسي، اجتماعي، اقتصادي و امنيتي در ايرانِ پسامشروطه، پيگيري همزمان دو پروژه آزاديخواهي و دموكراسي و نيز پيشبرد مدرنيزاسيون و توسعه كشور، بهامري ناممكن تبديل شده است. با اين احوال، اينكه، اين حكومت متمركز مركزي، چگونه و با چه سازوكاري شكل بگيرد، هنوز، آشكار نبود. اينكه دارندگان اين انديشه، تا چه حد، وقوع كودتايي از نوع كودتاي سوم اسفند 1299 را راهكار مطلوبي براي تحقق اهداف خود ارزيابي ميكردند، اطلاعات زيادي در دست نيست. با اين احوال، وقتي كودتا بهوقوع پيوست، و پس از شوكهاي سياسي، اجتماعي و امنيتي اوليه، بهتدريج، بخشهايي از روشنفكران، بر اين باور قرار گرفتند كه، آن حكومتِ متمركزِ مورد عنايتِ آنها ميتواند از مسير تقويت همين كودتاگران (و بهطور مشخص حمايت از شخص رضاخان) صورت عملي بهخود بگيرد؛ كه چنين هم شد، طي چند ماههِ پس از كودتا، بهتدريج، شمار زيادي از نوگرايان و روشنفكران غربگرا، بههدفِ فائق آمدنِ سريع بر مشكلات و بحرانهاي داخلي و طرح و تحققِ برنامههاي نوسازي و مدرنيزاسيونِ مورد عنايت خود، بهگرد رضاخان جمع شدند. با حمايت و كمك همين دسته از روشنفكران و نوگرايان هم بود كه بهتدريج، رضاخان توانست در ميان اهالي مطبوعات و روزنامهنگاران جاي پايي براي خود باز كند و در همان حال، بهويژه، مقدماتِ پر كردن مجلس شوراي مليِ دوره پنجم را از حاميان و طرفداران خود فراهم سازد. اين دسته از روشنفكران، نقش مهمي در سلطه نهايي رضاخان بر سرير سلطنت ايران و تداوم پادشاهيِ او ايفا كردند؛ اگرچه، در ادامه مسير، بسياري از آنان، خود، مستقيم و غيرمستقيم، قرباني جاهطلبيها و سوءظنهاي ديكتاتور شده از عرصه سياسي كشور حذف و حتي، برخي از آنها، بهدستور رضاشاه بهقتل رسيدند.
پرسش 6: آيا در روي كار آمدن رضاخان روحانيون نيز نقشي داشتند؟
پاسخ پرسش 6: وقوع كودتاي 3 اسفند 1299 با واكنش منفي و مخالفتآميز تمام روحانيون و علما روبرو شد. قرايني هم كه نشان دهد، در فضاي سياسي و اجتماعيِ پساكودتا، روحانيون يا علمايي از رضاخان و كودتاچيان حمايت كرده باشند، وجود ندارد. بالاخص در تحولاتي كه بهتكوين زمينهها و شكلگيري غائله جمهوريخواهي (در زمستان سال 1302 و فروردين 1303) انجاميد، قاطبه روحانيون و علما، بهمخالفت با رضاخان و حاميان او در داخل و بيرون از مجلس برخاستند. حتي در فرايندي كه پس از شكست پروژه جمهوريخواهي، بهانقراض نهايي سلسله قاجاريه و برقراري سلطنت ايران در سلسله پهلوي و شخص رضاخان انجاميد، اكثر روحانيون و علما، نظر مساعدي بهاين فعل و انفعالاتِ شبهقانوني و در واقع كودتايي نشان ندادند. در همان برهه هم، برغم از ميان رفتن خطرات بزرگترِ سياسي و اجتماعي و فرهنگي از ناحيهِ برپايي حكومت جمهوري در ايران، بسياري از علما و روحانيون، سخت نگرانِ سلطه رضاخان بر مقدرات كشور بودند. حاصل اينكه، روند سلطه نهايي بر سلطنت ايران، در فضاي سياسي و اجتماعي رعبانگيز و غيرعادياي شكل گرفت و اگر هم شماري از روحانيون، در مقايسه با جمهوريخواهي، بهسلطنت رسيدن رضاخان را تحملپذيرتر تلقي ميكردند، در يك پروسه ناگزير صورت عملي بهخود گرفت و چنان نبود كه روحانيون، در فضايي دموكراتيك و آزاد، بهقدرتيابي رضاخان روي خوش نشان داده باشند.
پرسش 7: واكنش عموم مردم و اقشار مختلف اجتماعي در برابر كودتا چه بوده است؟
پاسخ پرسش 7: كودتاي سوم اسفند، حتي در همان برهه هم، برچسب انگليسي خورده بود و كم نبودند افرادي از اقشار مختلف مردم كشور، كه دست پنهان انگليس را در فرايندِ منتهي بهوقوع كودتاي سوم اسفند 1299 ميديدند. بنابراين، كودتا، در كليت خود، با نظر مخالف اقشار مختلف مردم كشور مواجه شد؛ كه البته در فضاي سياسي و اجتماعي و امنيتي رعبانگيز و سركوبگرانهِ متعاقب كودتا هم، طرحهاي امنيتي و انتظاميِ زيادي براي برخورد با مخالفان كودتا در ميان مردم كشور، بهمورد اجرا گذاشته شد. از جمله در خاطرات روزانه قهرمانميرزاسالور عينالسلطنه كه از نزديك شاهد وقوع كودتا بود، مطالب قابل توجهي در باره نقش انگليس در تمهيد مقدمات و برپايي كودتاي سوم اسفند 1299 و نيز، برخوردهاي بدون اغماض كودتاچيان با مخالفان وجود دارد. او بهصراحت، از ناراحتي و مخالفتِ اكثريت مردم كشور با كودتاي سوم اسفند 1299 سخن بهميان آورده و بهويژه تأكيد ميكند كه كودتاچيان تمهيدات نظامي و امنيتي فراواني را براي برخورد قهرآميز و سركوبگرانه با مخالفان بالقوه و بالفعل حكومت فراهم كرده بودند. بنابراين، نگرش اقشار گوناگون مردم ايران در باره كودتاي سوم اسفند 1299 سراسر منفي و حاكي از مخالفت آنان با آن واقعه تأسفبار بود.
پرسش 8: قدرتهاي خارجي چه واكنشي نشان دادند؟
پاسخ پرسش 8: تا جايي كه اسناد و منابع موجود نشان ميدهد، واكنش اوليه كشورهايي كه با ايران روابطي داشتند و احياناً در تهران داراي نمايندگي سياسي بودند، بهوقوع كودتا، محتاطانه، بلكه بدبينانه و حتي مخالفتآميز بود. دولت انقلابي روسيه شوروي، نظر مساعدي نسبت بهكودتا نشان نداد، كه احياناً احساس ميكردند دست پيدا و پنهان رقيب كهنهكار آنها انگليس، در آن واقعه، نمايان است؛ بگذريم از اينكه، مدتي پس از كودتا، اين تصور در روسها شكل گرفت كه رضاخان ميتواند فضاي سياسي و اجتماعي و اقتصادي مناسبي در رابطه با دو كشور ايجاد كند. آمريكاييها، بهرغم آنكه، در آن مقطع، هنوز ارتباط سياسي و اقتصادي قابل توجهي با ايران نداشتند، با اينحال، واقعه كودتا را با احتياط و احيانً كمي بدبيني دنبال ميكردند. در آن ميان چنان بهنظر ميرسيد كه برخي از اعضاي هيأت ديپلماتيك و سياسي فرانسه در تهران، بهگونهاي آشكارتر، دست انگليس را در تكوين، شكلدهي و وقوع كودتاي سوم اسفند 1299 ميديدند. همچنان كه برخورد تركيه هم با كودتا محتاطانه بود.
والسلام.
برچسبها:
مظفر شاهدي, كودتاي 3 اسفند 1299, رضاخان, انگليس, پهلوي
مظفر شاهدی...
ما را در سایت مظفر شاهدی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mozaffarshahedio بازدید : 216 تاريخ : جمعه 29 اسفند 1399 ساعت: 5:54