رديابي فرايند كودتای 28 مرداد 1332؛ گفت‌وگو با دكتر مظفر شاهدی

ساخت وبلاگ

رديابي فرايند كودتای 28 مرداد 1332

در گفت‌وگو با

دكتر مظفر شاهدی

گفت‌وگو از: هادی اسفندیاری

پرسش 1: اخیرا اسنادی در رابطه با نقش انگلیس در کودتای 28 مرداد 1332 از سوی موسسه غیرانتفاعی آرشیو امنیت ملی امریکا منتشر شده است. این اسناد به موضوع "پیشنهاد بریتانیا برای سازمان‌دهی کودتا در ایران" می‌پردازد. نقش انگلیس در کودتای 28 مرداد اظهر من الشمس است. اما به نظر شما اهداف و انگیزه‌های امریکا از انتشار این اسناد چیست؟ آیا می‌شود گفت امریکا با انتشار این قبیل اسناد به دنبال آن است تا انگلیس را طراح کودتا معرفی کرده و به نوعی خود را تبرئه کند؟

پاسخ پرسش 1: واقعیت این است كه این فرمایش شما فقط نوعی حدس و استنباط است و به‌درستی آشكار نیست كه آمریكایی‌ها از انتشار این اسناد جدید دقیقاً چه انگیزه یا اهدافی را دنبال می‌كنند. در هر حال در این‌كه اولین بار انگلیسی‌ها موضوع و ضرورت انجام كودتا علیه دولت دكتر محمد مصدق را مطرح و پیشنهاد كردند تردید كمی وجود دارد و این معنا چیز تازه‌ای نیست و در منابع و اسنادی هم كه پیش از این منتشر شده بود به‌وضوح قابل ردیابی و دسترسی است. ضمن این‌كه این اسناد هم به‌هر دلیل یا انگیزه‌ای كه منتشر شده باشد باز هم به‌هیچ وجه حتی نمی‌تواند نقش و جایگاه مؤثر آمریكایی‌ها در وقوع كودتای 28 مرداد را كم‌رنگ جلوه بدهد. تاكنون هم در باره نقش و حضور پررنگ و چه‌بسا تعیین‌كننده آمریكایی‌ها در عملیات كودتا تردیدی نشده است و در این راستا منابع و مدارك بسنده‌ای وجود داشته است. علاوه بر این قرینه‌ای وجود ندارد كه نشان دهد در این مقطع خاصی كه شاهدش هستیم چنان تغییر یا تحولی در روابط فیمابین انگلیس و آمریكا (بالاخص در مورد ایران) به‌وجود آمده باشد كه آمریكایی‌ها تصمیم گرفته باشند برای تضعیف یا تخریب موقعیت كنونی انگلیس در ایران به‌حربه‌ای مانند آشكار ساختن نقش انگلیسی‌ها در واقعه كودتای 28 مرداد 1332 مبادرت نمایند. به‌ویژه این‌كه می‌دانیم با آغاز ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ روابط سیاسی آمریكا و انگلیس گسترش حتی بیشتری پیدا كرده است؛ و در همان حال ترامپ هیچ نشان نداده است كه علاقمند است لااقل در كوتاه مدت از دامنه تنش فیمابین ایران و آمریكا بكاهد. حتی اگر هم انگیزه انتشار این اسناد تبرئه كردن نقش آمریكایی‌ها در كودتا باشد، منابع و مستندات موجود پیرامون نقش و جایگاه آمریكایی‌ها در كودتای مذكور به‌مراتب بیش از آنی است كه انتشار اسنادی از این دست بتواند تغییری در معادله ایجاد نماید.

پرسش 2: امریکا در اسنادی که اخیر منتشر کرده است می کوشد تا نشان دهد که روحانیون و از جمله آیت الله کاشانی در کودتای 28 مرداد نقش داشته اند. این درحالی است که کرمیت روزولت در کتاب خاطرات خود اشاره می‌کند که امریکایی‌ها تلاش کردند که آیت‌الله کاشانی را نیز درگیر کودتا کنند اما فرستادگان امریکا از دیدار آیت‌الله "ناراضی" برگشتند. علاوه بر این، در جریان ملی شدن نفت آیت‌الله کاشانی بسیار فعال بود به طوری که هندرسون آیت‌الله کاشانی را عامل مزاحم در حل قضیه نفت به سود استعمارگران می‌دانست. او قبل از نهضت ملی نفت نیز سابقه مبارزه با استعمار انگلیس را داشت و علاوه بر آن امریکا را نیز استعمارگر می‌دانست. به نظر شما با توجه به پیشینه مبارزات ضداستعماری آیت‌‌الله کاشانی با امریکا و انگلیس، امکان همکاری او با آنها برای ساقط کردن مصدق وجود دارد؟

پاسخ پرسش 2: در تمام اسناد و منابع معتبر و موثقی كه تاكنون پیرامون كودتای 28 مرداد 1332 منتشر شده است هیچ قرینه‌ای مبنی بر همراهی و همكاری آیت‌الله كاشانی با كودتا وجود نداشته است. آیت‌الله كاشانی در فرایندی كه از اواسط نیمه دوم دهه 1320 آغاز شده و به‌واقعه ملی شدن صنعت نفت ایران در اواخر سال 1329 انجامید نقش تعیین‌كننده‌ای ایفا كرد؛ و به‌ویژه نقش ایشان در بسیج گسترده اجتماعی و سیاسی مردم ایران در سراسر كشور علیه حضور استعماری بریتانیا و شركت غاصب نفت در ایران و مواجهه با مخالفان و منتقدان داخلی و خارجی ملی شدن نفت ایران قابل توجه است. بالاخص همین پشتیبانی‌های سرسختانه ایشان از مهمترین عواملی بود كه موقعیت اقلیت مجلس شانزدهم شورای ملی (تحت رهبری دكتر محمد مصدق) را كه خواستار ملی كردن صنعت نفت بودند، در برابر اكثریتِ مجلس و نیز دولت‌های وقت به‌گونه‌ای روزافزون تقویت كرد و تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران در مجالس شورای ملی و سنا را تسریع نمود. واقعیت این است كه هرگاه این ایستادگی و مقاومت سراسری ملت ایران نبود نه‌‌اكثریت نمایندگانِ مجالس وقت و نه‌دولت‌ها و دربار ایران هیچ علاقه نداشتند موضوع ملی شدن صنعت نفت ایران در سراسر كشور در دستور كار قرار بگیرد و اگر سیر تحولات و رخدادهای سیاسی و اجتماعی آن مقطع حساس و سرنوشت‌ساز در كشور را به‌دقت بررسی كنیم درخواهیم یافت كه در این بسیج عمومی ملت و فرایندی كه مخالفان را نهایتاً به‌اصل ملی شدن نفت تسلیم كرد شخص آیت‌الله كاشانی نقش تعیین‌كننده‌ای ایفا نمود. این را هم اضافه نمایم كه همه اینها به‌معنای نادیده گرفتن یا كم‌رنگ جلوه دادن نقش و جایگاه اقلیت مجلس به‌ویژه شخص دكتر محمد مصدق و شمار زیاد دیگری از شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی كشور در فرایند ملی شدن صنعت نفت ایران نیست. علی‌ایحال تا آستانه ملی شدن صنعت نفت ایران شخص آیت‌الله كاشانی در مبارزه با حضور استعماری انگلیس در ایران و نیز عراق كارنامه درخشان و كاملاً شفاف و روشنی داشت و منابع مستند موجود و قابل دسترس به‌وضوح نشان می‌دهد كه ایشان در سراسر دوران نخست‌وزیری دكتر مصدق در سال‌های 1330- 1332 هم در مبارزه و مقابله با تدوام حضور استعماری انگلیس و به‌ویژه شركت خلع ید شده نفت هم‌چنان استوار باقی ماند. می‌دانیم كه در آن برهه آیت‌الله كاشانی در مقام نماینده و ریاست مجلس شورای ملی دوره هفدهم نقش مهمی در هدایت مبارزات ملی ایفا می‌كرد و به‌ویژه حمایت‌های ایشان از دولت دكتر مصدق بر كسی از آگاهان به‌امور پوشیده نبود. با این حال زمانی هم كه به‌دلایل عدیده روابط فیمابین ایشان با شخص دكتر مصدق نخست‌وزیر وقت به‌گونه‌ای روزافزون به‌سردی گرایید، تا آخرین لحظات عمر دولت دكتر مصدق، هیچگاه حاضر نشد علیه دولت وقت اقدامی انجام دهد و همچنان‌كه می‌دانیم در شامگاه روز 27 مرداد 1332 به‌شخص دكتر مصدق نامه‌ای نوشت و نسبت به‌وقوع كودتایی قریب‌الوقوع علیه اولت او هشدار داده و برای مقابله با كودتا خواستار چاره‌اندیشی شد، اما دكتر مصدق این هشدار كاشانی را مورد توجه قرار نداد و امكان انجام هرگونه كودتایی علیه دولتش را منتفی دانست (با این توضیح كه مخالفان در اصالت این نامه تردید وارد كرده‌اند؛ اما من هنوز متقاعد نشده‌ام اصالت این نامه مخدوش باشد). این را هم اضافه كنم كه حضور آیت‌الله كاشانی در مجلس و به‌دلیل ریاست مجلس شورای ملی و احاطه‌ای كه به‌مسائل و تحولات جاری و ساری در كشور داشت طبیعی هم می‌نمود كه از تمهیدات و تلاش‌های مخالفان دولت مصدق برای انجام كودتا علیه او اطلاع پیدا كند، اما همه این‌ها به‌معنای آن نیست كه ایشان لزوماً با آن اقدام همگامی و همراهی نشان بدهد. بسیار سطحی‌نگری خواهد بود كه تصور شود آیت‌الله كاشانی با آن همه پیشینه مبارزاتی علیه حضور استعماری انگلیس در ایران و نقش تعیین‌كننده‌ای كه در فرایند ملی شدن صنعت نفت ایفا كرده و در همان حال دوام و قوام دولت دكتر مصدق تا آستانه سال 1332 مدیون همراهی‌ها و حمایت‌های تمام‌وكمال ایشان بود، به‌یكباره از آن‌همه پیشینه مبارزاتی تبرّی جسته و با كودتاچیان انگلیسی و آمریكایی علیه دولت مصدق (به‌رغم تمام ندانم‌كاری‌ها و اقدامات قانون‌ستیزانه نخست‌وزیر) متحد شده باشد! تردید نكنیم كه هرگاه سندی مبنی بر همراهی و همگامی آیت‌الله كاشانی با كودتاگران علیه دولت مصدق وجود داشت تاكنون افشا و منتشر شده بود. بنده پیرامون زندگی سیاسی آیت‌الله كاشانی تحقیقات زیادی انجام داده‌ام كه برخی از آن هم منتشر شده است و هیچ متقاعد نشده‌ام كه ایشان تا پایان عمر در حمایت از حقوق و منافع ملت ایران در چارچوب قانون اساسی قصوری جدی كرده باشد. بنابراین موضوع همراهی كاشانی با كودتاگران داخلی و خارجی شایعه و اتهام بی‌اساسی بیش نیست. به‌نظر من اگر بخواهیم خوشبینانه نگاه كنیم بخشی از مهمترین دلایل این اتهام بی‌اساس از فقر تاریخنگاری، بی‌اطلاعی و تحلیل غلط از تحولات و رخدادهای تاریخی مقارن دوران نخست‌وزیری دكتر مصدق و حوادث منجر به‌كودتا و بعد از آن مربوط می‌شود و چه‌بسا اگر رخدادهای منجر به‌كودتا مورد بازاندیشی و بازكاوی عالمانه و دقیق‌تری قرار بگیرد در دامنه تحلیل و ارزیابی‌ها تجدیدنظرهایی اساسی صورت بگیرد. واقعیت این است كه آیت‌الله كاشانی یك شخصیت سیاسی و مذهبی مشروطه‌خواه، واقع‌گرا و قانون‌مدار بود و در تمام دوران نخست‌وزیری دكتر مصدق و مهمتر از آن در سال‌های بعد از وقوع كودتا و تا پایان عمر همچنان در دفاع از حقوق و منافع ملت ایران در چارچوب قانون اساسی استوار باقی ماند. كافی است انبوهی از اسناد و مدارك باقیمانده از حیات سیاسی ایشان در سالهای متعاقب كودتا را كه منتشر هم شده است مطالعه بفرمایید تا به‌وضوح دریابید كه در تمام آن سال‌های دشوار آیت‌الله كاشانی همواره مغضوب حكومت و دولت‌های وقت بود و آنی از مقابله با اقدامات و رفتارهای قانون‌ستیزانه و استبدادگرایانه حكومت فروگذار نكرد.

پرسش 3: این اولین بار نیست که امریکایی‌ها می‌کوشند تا روحانیت را تخریب کنند. آنها در سال‌های گذشته به دروغ عنوان کردند که حضرت امام خمینی در دوران مبارزه با امریکایی‌ها ارتباط و مذاکره داشته است و امروز به دنبال ترسیم یک نقش ضد ملی برای آیت‌الله کاشانی هستند. به نظر شما هدف امریکا از طرح این مسائل چیست؟ چرا روحانیت هدف آنهاست؟

پاسخ پرسش 3: البته طبیعی هم می‌تواند باشد كه آمریكایی‌ها یا هر كشور یا جریان دیگری در مقاطع مختلف و به‌انحاء و ‌دلایل گوناگون بخواهند مخالفان یا منتقدان خودشان را در اقصی نقاط جهان و از جمله ایران تخریب كنند، اما این گونه اقدامات صرفاً نمی‌توانسته است به‌قشر خاصی محدود بوده باشد. واقعیت این است كه در طول دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت فقط شخص آیت‌الله كاشانی نبود كه هدف برنامه‌ها و اقدامات تخریب‌گرانه انگلیسی‌ها و آمریكایی‌ها قرار داشت بلكه سایر شخصیت‌های مخالف به‌ویژه شخص دكتر محمد مصدق نخست‌وزیر هم در معرض این‌گونه انتقادات مخرب قرار داشتند. بنابراین در طول بیش از یك سده گذشته طرح‌های تخریب‌گرانه دولت‌ها و كشورهای سلطه‌جو به‌ویژه در ایران صرفاً به‌قشر خاصی منحصر و محدود نشده است. با تمام این احوال به‌آن سادگی‌ها هم كه تصور می‌شود نیست كه به‌صرف انتشار یك یا چند سند مخدوش و غیرصحیح بشود جایگاه شخصیت‌های تأثیرگذار تاریخی را تخریب كرد. در این میان البته نقش و جایگاه شخصیت‌هایی مانند امام خمینی و آیت‌الله كاشانی در حیات سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی شناخته‌شده‌تر و تعیین‌كننده‌تر از آنی بوده است كه بتوان با انتشار یك یا چند گزارش و یادداشت مبهم و غیرموثق، آن را تخریب كرد.

پرسش 4: درباره تاریخنگاری کودتای 28 مرداد صحبت کنید و بفرمایید چه ضعف‌هایی در این تاریخنگاری وجود دارد که باعث می‌شود سازمان سیا با انتشار چند سند به خود اجازه تحریف واقعیت‌های تاریخی را بدهد؟

پاسخ پرسش 4: واقعیت این است كه تاكنون تحولات و رخدادهای دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت، برهه نخست‌وزیری دكتر محمد مصدق و فرایندی كه به‌كودتای 28 مرداد 1332 انجامید، چنان‌كه باید مورد بررسی و ارزیابی تاریخی عالمانه و روشمند قرار نگرفته است و به‌تبع آن تاریخ‌نگاری مربوط به‌آن دوره حساس از حیات كشور بس مغشوش و دچار نوعی سیاست‌زدگی و دوگانه خائن/ خادم‌سازی شده و به‌ندرت ضرورت نگرشی آسیب‌شناسانه به‌رخدادهای آن برهه مورد توجه محققان و مورخان قرار گرفته است. متأسفانه تاریخنگاری دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت، دوره نخست‌وزیری دكتر مصدق و واقعه كودتای 28 مرداد هنوز نتوانسته است استقلال خود را از كشمكش‌های سیاسی بازیگران و حامیان آن روزگار كه كمابیش تا همین امروز هم ادامه یافته است، به‌دست بیاورد. ضمن این‌كه هنوز شاخص‌ها و معیارهایی مشخص و مورد اجماع برای تعیین مرزها و قلمروهای منافع ملی در نگاه مورخان و تاریخنگاران به‌تاریخ تحولات كشور در دوران معاصر (و به‌طور مشخص برهه منجر به‌كودتای 28 مرداد) شكل نگرفته است. به‌گمانم اگر مورخان در همین موضوع مورد بررسی ما معیار قضاوت و ارزیابی خود از تحولات آن روزگار را نه‌اشخاص و بازیگران درگیر، بلكه قانون اساسی مشروطه قرار بدهند، بسیاری از مشكلات مبتلابه‌ تاریخنگاری ما در موضوع دوران نهضت ملی تا كودتای 28 مرداد حل خواهد شد و بخش اعظمی از ‌این همه كشمكش‌های دیرپا در سیاه و سفید دیدن‌های شخصیت‌ها و حوادث آن روزگار بلاموضوع خواهد شد و به‌تبع آن تحلیل و ارزیابی‌ها پیرامون آن برهه حساس از تاریخ كشورمان منطقی‌تر، عالمانه‌تر و شفاف‌تر خواهد شد. اما همچنان كه می‌دانیم و می‌بینیم نگاه به‌تاریخ آن برهه عمدتاً شخص‌محور و نه‌قانون‌محور بوده است. بنابراین هرگاه پیش‌فرض‌های عمدتاً نادرست كنونی نسبت به‌تاریخ آن روزگار تصحیح شود نگرش‌ها و تحلیل‌ها نسبت به‌روند تحولات و رخدادهای دوران نخست‌وزیری جناب دكتر محمد مصدق و فرایندی كه به‌وقوع كودتای 28 مرداد 1332 انجامید تا حد زیادی تغییر خواهد كرد. آنگاه ما با شناخت و تعریفی كه از كودتاهای نظامی متعارف آن روزگار و بعد از آن داریم، درخواهیم یافت كه اگرچه واقعه 28 مرداد كودتا بود، اما در روندی كه طی كرد تفاوت‌هایی آشكار با «كودتا» در معنای شناخته‌شده‌تر آن داشت. هیچ به‌این نتیجه نرسیده‌ام كه هرگاه میان اركان حاكمیت ایران اختلافات سراسرگسترش‌یابنده‌ای شكل نمی‌گرفت و رابطه دولت مصدق با مجلس شورای ملی خصمانه نمی‌شد و عملاً نظام مشروطه به‌تعطیلی نمی‌گرایید و جامعه ایران از آن همه كشاكش دردناك سیاسی داخلی دچار یأس و سرخوردگی نمی‌شد، كودتاگران خارجی قادر می‌شدند با به‌راه انداختن كودتا دستاوردهای نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران را تقریباً به‌طور كلی از میان بردارند. اگرچه نقش سایر نیروهای ملی و از جمله شخص آیت‌الله كاشانی در مدیریت فضای سیاسی و اجتماعی كشور در راستای منافع ملی می‌توانست هوشمندانه‌تر و همگرایانه‌تر باشد، اما متأسفانه اقدامات قانون‌گریزانه جناب دكتر مصدق نخست‌وزیر وقت در فرایندی كه آن اتحاد ملی كم‌نظیر را از هم فروپاشید به‌مراتب عیان‌تر و تعیین‌كننده‌تر بود. دكتر مصدق با رویكردی عوامگرایانه نقش و جایگاه مجلس شورای ملی را (كه طبق قانون اساسی مشروعیت سیاسی خود در رأس نخست‌وزیری را از آن می‌گرفت) نادیده گرفت و با انحلال مجلس بر دامنه بحران افزوده و فرایند وقوع كودتا را تسهیل كرد. با این توضیح كه در مراتب وطن‌پرستی و بیگانه‌ستیزی هم آیت‌الله كاشانی و هم دكتر مصدق و البته اكثریت دیگر نیروهای فعال در نهضت ملی نفت هیچ تردیدی وجود نداشته است. فقط پس از آنی كه در صف رهبران نهضت ملی نقار و جدایی روزافزون شكل گرفته و این روند تأسفبار تداومی سراسر مخرب یافت، كودتاگران خارجی توانستند با همراهی همدستان داخلی خود به‌عمر دولت مصدق پایان دهند، كه به‌نظر من از مدتها قبل عملاً فروریخته بود.

پرسش 5: در جریان ملی کردن نفت ایران، مصدق کوشید تا با سیاست موازنه منفی، امریکا را وارد گود سیاست ایران کند تا به زعم خود با روی کار آمدن قدرت ثالث، انگلیس و شوروی در ایران تضعیف شوند. لذا وی به امریکا اعتماد کرد و تا اخرین لحظه هم بر این اعتماد اصرار می‌کرد. اما در نهایت امریکا به مصدق بدعهدی کرد و باعث سقوط او شد. به جز کودتای 28 مرداد چه نمونه های دیگری از بدعهدی امریکا به مصدق می‌توانید اشاره کنید؟ به نظر شما چرا امریکا مصدق را کنار گذاشت و او را به طور کامل طرد کرد؟

پاسخ پرسش 5: تا جایی كه به‌تحقیقات خود من مربوط می‌شود آمریكایی‌ها به‌هدف در هم شكستن انحصار انگلیس بر سرپلهای نفتی ایران (كه می‌توانست راه حضور شركتهای نفتی آنها در منابع نفتی ایران را تسهیل كند) چه‌بسا تا هنگام تصویب قانون ملی شدن نفت و خلع ید از شركت نفت انگلیس و ایران نگاه تأییدآمیزی نسبت به‌نهضت ملی نفت داشتند. در هر حال تا آن برهه برخلاف كارنامه دیرپای سیاه انگلیسی‌ها و روس‌ها، آمریكایی‌ها سابقه منفی چندان آشكاری در ایران نداشتند و به‌همین دلیل بخشهایی از حاكمیت ما و از جمله شخص دكتر مصدق تصور می‌كردند خواهند توانست حضور آمریكایی‌ها در ایران را مغتنم بشمارند و اهداف ملی كردن نفت را در مسیر دلخواه ادامه بدهند. اما هم مصدق و هم دیگر كسانی‌كه دچار این خوشبینی شده بودند، از ‌‌آنچه در عرصه سیاست جهانی و منطقه‌ای متعاقب پایان جنگ جهانی دوم و شكل‌گیری جنگ سرد میان دو اردوگاه شرق و غرب در حال وقوع بود،‌ به‌شناخت و برآورد صحیح و دقیقی نرسیده بودند. در آن برهه آمریكا در جایگاه رهبری اردوگاه جهان سرمایه‌داری كه انگلستان مهمترین اعضای آن محسوب می‌شد در بخشهای مختلف جهان وارد رقابت و كشمكش هم‌جانبه‌ای با اردوگاه شرق تحت رهبری شوروی می‌‌شد. اما دكتر مصدق گویا هیچ درك نكرده بود كه این رقابت‌ها و یارگیری‌های دوباره میان قدرتهای بزرگ جهانی به‌مراتب برای آمریكایی‌ها مهمتر و حیاتی‌تر می‌نمود كه علاقمند باشد بر سر دولت او با مهمترین متحدش انگلستان وارد چالشی جدی بشود. در آن برهه دو اردوگاه شرق و غرب به‌سرعت در حال تقویت و تحكیم موقعیت خود در كشورهای اقماری بودند و ایران خواسته یا ناخواسته در آستانه ورود به‌بلوك تحت سلطه جهان غرب قرار داشت. بنابراین برخلاف آنچه دكتر مصدق تصور می‌كرد آمریكایی‌ها هیچ علاقه نداشتند بحران ایران تا جایی ادامه یابد كه خطر حضور و نفوذ شوروی و جریانهای سیاسی تحت حمایت آن كشور در ایران جدی و چاره‌ناپذیر شود. به‌همین دلیل هم بود كه وقتی مذاكرات و واسطه‌گری‌ها نتوانست بر اختلافات پایان دهد، آمریكاییها با همان راه‌حلِ پیشنهادی متحدشان انگلستان، كه به‌راه انداختن كودتا بود، كنار آمدند. هرگاه اختلافات داخلی گسترش روزافزونی نمی‌یافت و به‌جای امید واهی به‌حمایت آمریكایی‌ها ظرفیت‌های ملی مورد اتكا قرار می‌گرفت و همان فضای سیاسی و اجتماعی دوران نهضت ملی نفت كه تا 30 تیر 1331 هم در اوج بود، ادامه می‌یافت البته كه نهضت ملی آن سرنوشت غم‌انگیز را پیدا نمی‌كرد.

پرسش 6: یکی از نتایجی که کودتای 28 مرداد داشت، انعقاد قرارداد کنسرسیوم بود که نفت ایران را بار دیگر مصادره کرد و نهضت ملی نفت هم ابتر ماند. به نظر شما کودتای 28 مرداد چه نتایجی داشت؟ امریکا با بدعهدی به مصدق چگونه زمینه ساز تثبیت دیکتاتوری پهلوی شد؟

پاسخ پرسش 6: تا جایی كه به‌استنباط خود من برمی‌گردد، برخلاف تصور و بهتر است بگوییم خوشبینی دكتر مصدق، آمریكایی‌ها هیچ عهد یا پیمان حمایت‌گرانه خاصی با دكتر مصدق نداشتند كه به‌تبع آن مشاركت تعیین‌كننده آنها در كودتای 28 مرداد و بركناری دكتر مصدق از مقام نخست‌وزیری را به‌اصطلاح بدعهدی آمریكایی‌ها تلقی كنیم. روابط سیاسی ایران و آمریكا از همان دوران سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار به‌این‌سو به‌وضوح نشان می‌دهد كه آمریكایی‌ها تا همین الان هیچ‌وقت از منافع و حقوق ملت ایران حمایت نكرده‌اند و همواره در صف مخالفان مردم ایران بوده‌اند. هم‌چنان كه در جریان انقلاب مشروطه دولت آمریكا هیچ حمایتی از نهضت آزادیخواهی مردم ایران نكرد و حتی دستگاه سیاست خارجی دولت آمریكا رسماً و صراحتاً حمایت باسكرویل آمریكایی از مشروطه ایران را به‌شدت نكوهش كرد. در تمام سالهای آتی مشروطه و دوران سلطنت رضاشاه و دهه 1320 هم هیچ‌گاه آمریكایی‌ها خود را مقید به‌حمایت از حقوق و منافع ملت ایران نكردند. با مشاركت در كودتای 28 مرداد هم كه آشكارا و بدون هیچ‌گونه شائبه‌ای از حكومت استبدادگرا و قانون‌گریز و مردم‌ستیز محمدرضاشاه پهلوی حمایت كردند و این روند را تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 بی‌محابا ادامه دادند. در تمام سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم كه می‌دانیم و می‌بینیم آمریكایی‌ها در صف اول مخالفان نظام جمهوری اسلامی قرار داشته‌اند. و هم‌چنان كه همین روزها هم شاهد هستیم دونالد ترامپ حتی آشكارتر از قبل در پی مقابله با ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی برآمده است. بنابراین نقش آمریكا در شكل‌گیری، تحكیم و تداوم نظام استبدادگرا و سركوبگر پهلوی در سالهای متعاقب كودتای 28 مرداد 1332 تعیین‌كننده بود.

پرسش 7: برخی بر این باورند که آنچه در 28 مرداد اتفاق افتاده یک اقدام قانونی بوده و کودتا نبوده است. به این معنا که با اشتباه فاحش مصدق در منحل کردن مجلس شورای ملی طبق قانون اساسی مصدق به عنوان نخست وزیر اختیار عزل خود را به شاه اعطا کرده و شاه از این اختیار استفاده کرده است. پاسخ شما به این استدلال چیست؟

پاسخ پرسش 7: بدون پرداختن به‌تبارشناسی فرایندی كه كودتای 28 مرداد 1332 را رقم می‌زد این استدلالِ علی‌الظاهر منطقی می‌تواند گمراه كننده باشد. واقعیت این است كه وقتی از اواخر پاییز سال 1331 به‌تدریج آشكارتر شد كه حل بحران نفت در چارچوب فرمول‌هایی كه از طریق مذاكرات و پادرمیانی‌های دیپلماتیك آمریكایی‌ها به‌نتیجه نخواهد رسید، انگلیسی‌ها آرام آرام موفق شدند فرمول كودتا را برای براندازی دولت مصدق به‌آمریكایی‌ها بقبولانند. بنابراین لااقل از اوایل سال 1332 بدان‌سو هر دو كشور تا حد زیادی متقاعد و همگام شده بودند كه مذاكرات با دولت مصدق به‌بن‌بست رسیده است و به‌تبع آن تداوم وضعیت موجود را نافی منافع و سیاستهای خود در ایران ارزیابی می‌كردند. اما در آن میان آنچه فرایند براندازی و كودتا علیه دولت مصدق را سرعت بخشید گسترش روزافزون اختلافات میان دولت مصدق با مجلس شورای ملی و بسیاری دیگر از نیروها و شخصیت‌های تأثیرگذار در نهضت ملی بود. بنابراین طرح كودتا از ماهها قبل از سوی دو كشور انگلیس و آمریكا علیه دولت مصدق آماده شده بود و همزمان با آن، توطئه‌ها علیه مجموعه نهضت ملی و رهبران آن در جناح‌های مختلف هم به‌طور توأمان پیش می‌رفت. اما گسترش اختلافات داخلی و به‌ویژه اقدام قانون‌گریزانه و عوامگرایانه دكتر مصدق در برگزاری رفراندومِ انحلال مجلس شورای ملی فرصتِ مغتنمی را در اختیار مخالفان داخلی و كودتاگران خارجی قرار داد تا روند به‌سقوط كشانیدن دولت مصدق را به‌گونه‌ای شبه‌قانونی و بدون پرداخت هزینه اقدامی از نوع كودتای عریان به‌مورد اجرا بگذارند. به‌همین دلیل هم بود كه انحلال مجلس توسط مصدق موجب شد دربار و حامیان خارجی آن طی كودتایی خزنده در نیمه شب 25 مرداد 1332 سرهنگ نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی را همراه با دسته‌هایی مسلح به‌درب منزل نخست‌وزیر بفرستند و با تسلیم حكم عزلی مشكوك به‌اقدام خود علیه دولت او صورت قانونی ببخشند. اما این ادعای تمرد نخست‌وزیر از دستور قانونی شاه هم روندی عادی نداشت و شخص شاه با هماهنگی كودتاگران آمریكایی و انگلیسی، كه آماده شده بودند با ابلاغ حكم عزل و تسلیم مصدق عملیات كودتا را ادامه بدهند، از ترس عواقب پیش‌بینی‌ناشده این اقدام، پیشاپیش تهران را ترك كرده بود؛ و وقتی هم كه خبر رسید كودتای 25 مرداد (یا همان عزل قانونی دكتر مصدق در نیمه شب!) شكست خورده است به‌سرعت كشور را به‌سوی بغداد و سپس رم ترك كرد. بنابراین هرگاه اقدام او در عزل مصدق در روندی عادی صورت گرفته بود دلیلی نداشت كه سراسیمه كشور را ترك نماید. بنابراین اگرچه در شرایط انحلال مجلس شورای ملی شاه به‌لحاظ قانونی حق داشت نخست‌وزیر را عزل كند (و دكتر مصدق هم با ندانم‌كاری و عوامگرایی این فرصت را در اختیار او قرار داد) اما شرایط كشور غیرعادی‌تر و بحرانی‌تر از آنی بود كه این اقدام شاه به‌واقع قانونی تلقی شود. این را هم عرض كنم كه بر روی كاغذ این استدلال مخالفان در قانونی تلقی كردن بركناری مصدق نادرست نیست، اما واقعیت این است كه طرح براندازی دولت مصدق به‌مراتب دیرپاتر بود.

پرسش 8: موضوع دیگری که درباره کودتا طرح می شود دیدگاهی است که افرادی نظیر عباس میلانی در کتاب «نگاهی به شاه» مطرح کردند. عباس میلانی بر این باور است که اگر کودتا اتفاق نمی افتاد حزب توده در ایران کودتا می کرد و کشور کمونیستی می شد و از بلوک غرب به بلوک شرق شیفت می کرد. لذا شاه و آمریکا برای جلوگیری از کمونیستی شدن کشور چنین کردند. شاهد مثال این ادعا حضور اعضای حزب توده در کابینه و آزادی عمل این حزب در برگزاری متینگ های سیاسی در ان دوره بود. تحلیل شما در این باره چیست؟

پاسخ پرسش 8: ما اهالی تاریخ معمولاً بر این باور هستیم كه در تحلیل و ارزیابی رخدادهای تاریخی بر «اگر» نتوان نشست و بنابراین ما نمی‌دانیم این استدلال و در واقع اتكای جناب عباس میلانی بر شرط خلاف واقعِ خطرِ سلطهِ حزب توده بر مقدرات كشور تا چه حد می‌توانست جدی باشد؛ اما می‌دانیم كه برخلاف برهه تقریباً سه‌ساله پایانی دهه 1320 كه فعالیت حزب توده غیرقانونی بود، در طول دوران نخست‌وزیری دكتر مصدق حزب توده از آزادی عمل قابل توجهی در عرصه سیاسی و اجتماعی كشور برخوردار شد و هر چند به‌طور غیررسمی، با اغماض دولت مصدق بر دامنه فعالیتهایش افزود. گفته هم شده است كه به‌ویژه انگلیسیها علاقمند بودند موضوع گسترش فعالیتهای سیاسی حزب توده و خطرات ناشی از آن را به‌مثابه ابزاری برای متقاعد كردن آمریكایی‌ها علیه دولت دكتر مصدق مورد بهره‌برداری قرار دهند. بحث شكل‌گیری و گسترش فعالیتهای توده‌ای‌های نفتی هم (كه گفته شده است با توطئه انگلیسیها شكل گرفته و فعالیت می‌كردند) عمدتاً به‌همین برهه از تاریخ كشور مربوط می‌شود. ضمن این‌كه موضوع خطر گسترش فعالیت حزب توده می‌توانست به‌مثابه حربه‌ای جهت نگران كردن برخی جریانهای سیاسی و شخصیت‌های مذهبی هم مورد بهره‌برداری قرار بگیرد كه سخت نسبت به‌سلطه كمونیسم بر كشور نگران بودند. علی‌ایحال اگرچه حزب توده به‌ویژه طی ماههای پایانی دولت مصدق در عرصه سیاسی و اجتماعی كشور حضور چشمگیری پیدا كرده بود، اما خود من به‌این نتیجه نرسیده‌ام كه این حزب می‌توانست در آینده‌ای قابل پیش‌بینی حكومتی كمونیستی در ایران تشكیل دهد و سلطه دولت شوروی و بلوك شرق را بر كشور به‌منصه ظهور درآورد. البته هیچ عضوی از حزب توده در كابینه دكتر مصدق حضور نداشت و اساساً مصدق ارتباطی با آن حزب نداشت؛ اما احتمالاً این هم درست است كه مصدق علاقمند بود ولو به‌طور غیرمستقیم همین حضور گسترده حزب توده در عرصه سیاسی كشور را به‌مثابه یك خطر به‌آمریكاییها گوشزد كند بلكه قاطعانه از دولت او دفاع كنند و مانع از سلطه كمونیستها بر كشور شوند! اما آمریكاییها ترجیح داده بودند با جدی گرفتن خطر حزب توده و كمونیستها از مخالفان مصدق حمایت كرده و در فرایند براندازی او مشاركت كنند! این را هم اضافه كنم كه بعد از كودتا وقتی سازمان نظامی حزب توده كه در بدنه ارتش ریشه دوانیده بود كشف شد آشكار گردید كه بیش از 600 تن از افسران و درجه‌داران ارتش شاهنشاهی در سازمان مذكور عضویت یافته بودند.

پرسش 9: در تحلیل کودتای 28 مرداد برخی دیگر از امریکا جانبداری می کنند و بر این باورند که مصدق با رد پیشنهاد بانک جهانی عملا چاره ای برای آمریکا و غرب جز کودتا در ایران نگذاشتند. در این تحلیل بر این باورند که مصدق با سیاست خارجی خود، غرب و ایران را در بن بست قرار داد لذا امریکا برای عبور از بن بست مجبور به کودتا شد. این تحلیل توسط برخی از روشنفکران ایرانی نیز تکرار می شود ارزیابی شما از این نگاه چیست؟

پاسخ پرسش 9: به‌نظرم این استدلال در مجموع نادرست نیست و قراین هم نشان نمی‌دهد كه آمریكاییها و حتی انگلیسی‌ها از همان ابتدا به‌دنبال به‌راه انداختن كودتا بوده باشند. در عالم سیاست هم گفته‌اند همیشه جنگ ادامه دیپلماسی است! به‌گمانم بحران شكل گرفته در روابط ایران و انگلیس- آمریكا می‌توانست راه حل مسالمت‌آمیز و دیپلماتیك- سیاسی هم داشته باشد. اما به‌نظر می‌رسد دكتر محمد مصدق نتوانست برآورد دقیقی از موقعیت خود و كشور در برابر قدرتهای درگیر در امور ایران به‌عمل آورد. در واقع دكتر مصدق شخصیت وطن‌پرستی بود كه علاقمندانه می‌كوشید با كمترین امتیازدهی به‌انگلیسی‌ها منافعی حداكثری را عاید كشور سازد، اما این سیاست او فاقد ظرفیت، پشتوانه و توانمندی لازم داخلی و بین‌المللی بود. همین اعتماد خام ایشان به‌آمریكایی‌ها و فقدان برآورد دقیق از واقعیتِ روابطی كه در عرصه مناسبات كلان‌تر سیاسی و بین‌المللی در حال شكل‌گیری بود، او را به‌اشتباه انداخت كه خواهد توانست تا پایان راه حمایت آمریكایی‌ها را حفظ نماید. شاید این استدلال او تا همان برهه ملی شدن نفت و خلع ید از شركت سابق نفت انگلیس و ایران، كه خوشایند آمریكایی‌ها می‌توانست باشد، منطقی می‌نمود؛ اما احتمالاً خبر نداشت كه آمریكایی‌های به‌ظاهر مهربان و سهل‌گیر در همان برهه‌ای كه هنوز علی‌الظاهر مذاكرات ادامه داشت و پیشنهادات بانك جهانی هم به‌مثابه فرمولی برای حل بحران فیمابین ایران و انگلیس ارائه می‌شد، محرمانه با انگلیسیها در حال تقسیم سرپلهای نفتی ایران بوده و راه‌حل‌های جایگزینِ به‌مراتب سودآورتری را جستجو می‌كردند. دكتر مصدق اگرچه شخصیتی بس‌وطن‌پرست بود و در راستای ملی شدن صنعت نفت هم نقش قابل توجهی ایفا كرده بود، اما در دوران نخست‌وزیری هیچ نشان نداد كه به‌همان اندازه سیاستمدار هم هست و با ارزیابی دقیق و به‌موقع موقعیت داخلی و جهانی خواهد توانست در مناسب‌ترین زمان مطلوب‌ترین تصمیم را هم برای تأمین منافع ملی اخذ نماید. مصدق نخست‌وزیر خوبی نبود چه این‌كه برای احراز این سمت دشوار و بس‌پرمشغله علاوه بر وطن‌پرستی، سیاستمداری و قدرت تعامل و مواجهه منطقی با شرایط پرنوسان داخلی و بین‌المللی مورد نیاز بود؛ كه متأسفانه ایشان فاقد آن بود. مصدق با گسترش دادن دامنه اختلافات خود با سایر رهبران نهضت و از اعتبار انداختن مجلس و به‌حاشیه راندن شخصیت‌های تأثیرگذاری كه می‌توانستند در آن نبرد سرنوشت‌ساز و دشوار با حریفان خارجی، او را یاری دهند، به‌گونه‌ای مضاعف‌تر ظرفیت كشور در مواجهه با انگلیسی‌ها و نیل به‌اهداف نهضت ملی شدن نفت را تحلیل برد. بله كودتای 28 مرداد می‌توانست اتفاق نیافتد اما به‌شرطی كه از یك طرف همان اتحاد نیروهای نهضت ملی ادامه می‌یافت و در همان حال تحلیل دقیق‌تری از مناسبات بین‌المللی متعاقب شكل‌گیری حالت جنگ سرد در روابط شرق و غرب وجود داشت و دكتر مصدق درمی‌یافت دیپلماسی عرصه پیشبرد سیاست برد- باخت نیست؛ او و مجموعه كشور فرصت كافی برای برخورداری از مناسبات برد- برد را داشتند، اما از این فرصت و ظرفیت استفاده نشد. به‌نظرم بشود تجربه ناموفق نهضت ملی نفت را با مذاكرات موفق برجام در همین زمان خودمان مقایسه كرد. شاید هرگاه قیام 30 تیر 1331 به‌سقوط دولت احمد قوام‌السلطنه نمی‌انجامید، هم‌او، كه سیاستمداری باتجربه و واقع‌گرا بود می‌توانست سرنوشت دیگری برای نهضت ملی نفت و مجموعه تحولات كشور رقم بزند.

پرسش 10: کودتای 28 مرداد حد واسط دو نوع سیاست خارجی است. یکی سیاست خارجی مصدق که قبل از کودتا در دستور کار کشور بود به نام «سیاست موازنه منفی» و دیگری سیاست خارجی شاه که بعد از کودتا در دستور کار کشور بود به نام «سیاست موازنه مثبت». اولی اقتصاد درون زا را در دوران تحریم دنبال می کرد و دیگری اقتصاد وابسته را در دوران قراردادهای کلان اقتصادی پی می گرفت که قراردادکنسرسیوم نفت حاصل همین رویکرد دوم بود. حال به نظر شما هر یک از این دو رویکرد چه نتایجی را برای جامعه ایران به جای گذاشت؟

پاسخ پرسش 10: واقعیت این است كه سیاست موازنه منفی (اگر بتوان این اصطلاح را در باره سیاست خارجی دكتر مصدق به‌كار گرفت) به‌نوعی به‌دولت دكتر مصدق تحمیل شد و چنان نبود كه ایشان و یا مجموعه تیم اقتصادی و سیاسی او پیشاپیش و به‌گونه‌ای سنجیده و مطالعه شده این برنامه را برای اداره امور برگزیده باشد. اگرچه ملی شدن نفت و سپس خلع ید از «شركت نفت انگلیس و ایران» روابط سیاسی ایران و انگلیس را به‌سرعت خصمانه كرد، اما پیرامون عواقب و تبعات این اقدامات پیش‌بینی دقیقی وجود نداشت و گمان هم نمی‌رفت كه این روند به‌سرعت و به‌یكباره اقتصاد و سیاست كشور را با بحرانی غیرمنتظره مواجهه كند و با قطع صدور نفت گرفتاریهای مالی زودهنگامی را متوجه كشور و دولت نماید. تصور این بود كه موضوع خلع ید به‌سرعت انگلیسی‌ها را به‌عقب‌نشینی واخواهد داشت و به‌تبع آن كار صدور نفت با سرعت عایدات مالی فراوان‌تری را به‌خزانه دولت ریخته و موقعیت مالی و سیاسی كشور را در عرصه‌های گوناگون داخلی و بین‌المللی ارتقاء خواهد داد. به‌همین دلیل اگرچه در مواجهه با بحران پیش آمده، دولت مصدق كوشید سیاست به‌اصطلاح خودكفایی داخلی و توسعه درون‌زا را در پیش بگیرد، و در این راستا البته طرح‌هایی هم به‌ویژه در بخش كشاورزی و صنایع سنتی و محلی ارائه شده و قوانین و مصوباتی هم تصویب و به‌مورد اجرا گذاشته شد، اما به‌دلیل فشارهای عدیده مالی و سیاسی و ناهماهنگی‌های موجود در بخشهای مختلف دولت و حاكمیت برنامه‌های دولت در راستای توسعه درون‌زا و خودكفایی اقتصادی امكانی برای بروز و ظهور پیدا نكرد. آنچه اجرا شد بیشتر نوعی سیاست ناگزیرِ ریاضت و انضباط ناخواسته اقتصادی و مالی بود. اما فضایی كه متعاقب كودتای 28 مرداد در عرصه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران شكل گرفته و ادامه یافت در چارچوب برنامه‌های كاملاً متفاوتی صورت‌بندی شده بود. به‌عبارت دقیق‌تر در سالهای بعد از كودتا ایران در معرض اجرای برنامه‌های توسعه‌ای توصیه شده از سوی كارشناسان آمریكایی دانشگاه پرینستون قرار گرفت كه عمدتاً در پروژه‌های كارشناسی افرادی مانند دانیل لرنر و والت ریتمان روستو ارائه شده بود و به‌هدف مقابله با نفوذ كمونیسم در كشورهای اقماری غرب در كشورهایی مانند ایران به‌مورد اجرا گذاشته می‌شد. همچنان هم كه می‌دانیم این برنامه توسعه‌ای و به‌عبارتی نوسازی غیركمونیستی و سرمایه‌دارانه در ایران در چارچوب اصلاحات موسوم به‌انقلاب شاه و ملت صورتبندی شده و به‌مورد اجرا گذاشته شد. اما تا جایی كه به‌اقتصاد نفتی مربوط می‌شد با عقد قرارداد كنسرسیوم كه در واقع بازتوزیع و تقسیم مجدد سهام نفت ایران میان شركتهای نفتی آمریكایی و انگلیسی و چند شركت فراملی دیگر اروپایی بود، عملاً دستاوردها و اهداف نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران به‌طور كلی نادیده گرفته شد و بار دیگر شركتهای نفتی خارجی سلطه تقریباً تمام و كمالی بر صنعت نفت ایران پیدا كردند. اگرچه در سال 1352 تلاش شد بر سلطه شركتهای نفتی عضو كنسرسیوم بر نفت ایران پایان داده شود و گامهای مؤثری هم در این راستا برداشته شد، اما فقط بعد از پیروزی انقلاب بود كه ایران مالكیت كامل بر اقتصاد نفتی‌اش را به‌دست آورد. با این توضیح كه در سالهای متعاقب كودتای 28 مرداد اقتصاد كشاورزی ایران روند نزولی پیدا كرد و در همان حال در بخش صنعت هم پیشرفتی درخور حاصل نشد و با گسترش فزاینده واردات كالا از خارج، اقتصاد كشور به‌گونه‌ای روزافزون به‌صدور نفت خام وابسته شد.

پرسش 11: اعتماد دکتر مصدق در جریان کودتا به افرادی چون زاهدی و متین دفتری و امثالهم که بعدا همگرایی خود را با جریان کودتا گر نشان دادند را چقدر در وقوع کودتا موثر می دانید؟

پاسخ پرسش 11: به‌نظرم اعتماد یا عدم اعتماد دكتر مصدق به‌افرادی از این دست تأثیر چندانی در فرایند منجر به‌كودتا نداشت. طرح اجرای كودتا از مدتها قبل تهیه شده بود و مهمتر از آن بحران دامنگیر دولت مصدق دیرپاتر و فراگیرتر از آنی شده بود كه اعتماد یا عدم اعتماد به‌این قبیل افراد (آن‌هم در ماههای پایانی عمر دولت مصدق) بتواند در موقعیت دولت اثری جدی بگذارد. مهمترین مشكل دولت دكتر مصدق همان دمیدن روزافزون بر دامنه اختلافات خود با سایر رهبران نهضت ملی و از اعتبار انداختن جایگاه مجلس شورای ملی بود و در آن میان اعتماد كردن و میدان دادن به‌افرادی مانند همین افرادی كه نام برده‌اید می‌تواند در چارچوب همین ندانم‌كاری‌ها و سیاستهای مخرب كلان‌تر مورد ارزیابی قرار بگیرد. واقعیت این است كه مدتها قبل از آن‌كه كودتا رسماً به‌عمر دولت مصدق پایان دهد، دولت دكتر مصدق عملاً به‌پایان راه خود رسیده بود و چنان دچار استیصال و بلاتكلیفی و تشتت شده بود كه به‌نظر می‌رسید به‌اصطلاح هیچ راه پس یا پیشی برای آن باقی نمانده باشد. شاید اغراق نباشد اگر گفته شود در آستانه كودتا چنان بحرانی مجموعه دولت و حاكمیت را در خود فروبرده بود كه تقریباً همه بازیگران سیاسی (در صف مخالفان و موافقان دولت مصدق) علاقمند بودند و آرزو می‌كردند به‌نوعی هرچه زودتر آن وضعیت تأسفبار و به‌بن‌بست رسیده، پایان یابد. در آن میان بالاخص مردم كشور سخت از آن وضعیت رنجور و سرخورده شده بودند و دیگر از آن پویایی و سرزندگی دوران اوج نهضت ملی نفت خبری و اثری باقی نبود. به‌عبارتی حتی اگر كودتایی هم صورت نمی‌گرفت دولت مصدق عملاً تسلیم وضع فرسایش‌یابنده موجود شده بود. به‌همین دلیل هم بود كه وقتی كودتای دوم در روز 28 مرداد شكل گرفت مردم كشور مقاومت یا واكنش مخالفت‌آمیز قابل‌اعتنایی از خود نشان ندادند.

پرسش 12: یکی از نقاط چالش مصدق با دیگر نیروهای نهضت ملی شدن نفت که به تنهایی مصدق انجامید ماجرای اسناد خانه مستر سدان بود. اسنادی که از جمله سر فصل های اختلافی حسین مکی و خلیل ملکی و ... با مصدق شد. چرا مصدق به اسناد خانه سدان توجه نشان نداد و اعتمادش به نزدیکان و بستگان خود که اسناد ارتباطشان با کمپانی های نفتی انگلیسی در این خانه کشف شده بود استمرار پیدا کرد؟

پاسخ پرسش 12: در هر حال بخشی از مهمترین دلایلی كه موجب گسترش روزافزون اختلافات دكتر مصدق با سایر نیروهای مؤثر نهضت ملی نفت شد از همین ویژگی‌های شخصیتی دكتر مصدق نشأت می‌گرفت. مصدق از همان ابتدای نخست‌وزیری نشان داده بود كه چندان اهل مشورت با سایر نیروهای نهضت ملی نیست و در این راستا حتی اكثری از اعضای رهبری جبهه ملی هم به‌سرعت از سوی مصدق نادیده گرفته شدند و به‌تبع آن جبهه ملی مدت كوتاهی بعد از آغاز نخست‌وزیری دكتر مصدق عملاً از هم فروپاشیده بود. در خاطرات برخی از كادر رهبری جبهه ملی اشارات صریحی به‌همین ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی خودمحورانه و نادیده گرفتن سایر رهبران نهضت و جبهه ملی شده است. البته همه اینها به‌معنای آن نیست كه دیگر رهبران و سازمان‌دهندگان مؤثر نهضت و نیز جبهه ملی در دولت و مجلس و سایر بخشهای حاكمیت و در عرصه سیاسی و اجتماعی گرفتاری یا ضعف‌های شخصی و گروهی نداشتند؛ اما به‌گمانم شخص نخست‌وزیر می‌توانست و باید در راستای تقویت وحدت ملی در چارچوب برنامه‌ها و اهداف نهضت ملی مسئولیت‌پذیرانه‌تر و سیاستمدارانه‌تر عمل نماید. بنابراین اگرچه شخص دكتر مصدق در روند ملی شدن نفت نقش مهمی ایفا كرد اما واقعیت این است كه شمارِ شخصیت‌های دیگری كه به‌انحاء مختلف و در مقاطع گوناگون در پیشبرد اهداف آن نهضت نقش‌های مؤثری ایفا كردند از صدها تن فراتر می‌رود؛ شخصیت‌هایی كه در ماههای پایانی عمر دولت دكتر مصدق دیگر كمتر و یا هیچ مورد اعتنای رئیس دولت نبودند. گمان هم نمی‌رود منطقی باشد كه تصور كنیم در آن برهه بس‌دشوار و سرنوشت‌ساز جز شخص نخست‌وزیر و معدودی از همراهانش (كه آنها هم به‌صراحت انحرافش از راه صواب را گوشزد او كرده بودند) آن‌همه شخصیت‌ها، رهبران و سازماندهندگان مؤثر نهضت ملی عموماً در خطا و گمراهی غرقه شده بودند! و فقط دكتر مصدق بود كه یك‌تنه مصالح كشور را تشخیص می‌داد!

پرسش 13: برویم سراغ نقش آیت الله کاشانی در نهضت ملی نفت و نسبتش با مصدق. آیت الله کاشانی در ساعات پایانی منتهی به کودتا نامه ای به مصدق می نویسد که در آن موضع خود را برای تاریخ نمایان می کند. چرا آن نامه مورد توجه مصدق قرار نگرفت؟ چرا آنچه که در قیام 30 تیر اتفاق افتاده بود در کودتای 28 مرداد اتفاق نیفتاد و مردم به صحنه نیامدند؟

پاسخ پرسش 13: بدون آن‌كه بخواهم نقش بسیار مؤثر دكتر مصدق در فرایندی كه در درون و بیرون از مجلس دوره شانزدهم شورای ملی به‌تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران و نهایتاً خلع ید از «شركت نفت انگلیس و ایران» از سرپلهای نفتی ایران شد، كم‌ارج جلوه بدهم؛ باید عرض كنم نهضتی كه با عنوان نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران شكل گرفته و ادامه یافت تا حد زیادی از جایگاه هژمونیك و تعیین‌كننده آیت‌الله كاشانی در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران نشأت می‌گرفت. به‌عبارتی اتحاد و همگامی نیروی مذهبی و ملی (تحت رهبری كاشانی و مصدق) بود كه نهضت ملی نفت را از آن موقعیت‌های سرنوشت‌سازِ دشوار تا سرحد ملی كردن نفت و خلع ید از شركت سابق نفت انگلیس و ایران به‌پیش راند. همچنان‌كه به‌رغم تمام مخالفت‌ها و كارشكنی‌های پیدا و پنهانی كه از سوی جریانهای ناهمسو در مجلس و دربار و نیز محافل سیاسی و اطلاعاتی تأثیرگذار خارجی وجود دا مظفر شاهدی...

ما را در سایت مظفر شاهدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mozaffarshahedio بازدید : 103 تاريخ : چهارشنبه 6 مهر 1401 ساعت: 16:00